سوزش رژیم از عینیت شعار “اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا” و سعی در وارونه جلوه دادن اعتراضات

روزنامه ابتکار در مطلبی با عنوان« چرایی رادیکال شدن اعتراضات خیابانی» با اشاره به فاز سرنگونی، سعی کرده است که اعتراضات مردمی را وارنه جلو دهد.

مردمی که هشت سال دزدی و چپاول و دروغگویی روحانی شیاد و دولتش را دیده اند هرگز گول این حرفها و تحلیلهای وزارت اطلاعات و سپاه را نمیخورند.

در این مقاله. امده است: “مدت‌هاست به بهانه‌های مختلف اعتراضات خیابانی در کشور راه می‌افتد. هر اعتراض صنفی سریعاً سر از کف خیابان درمی‌آورد و در مرحله بعد فوراً وارد فاز سیاسی می‌شود. اعتراضات صنفی مانند طرح رتبه بندی معلمان، طرح یکسان‌سازی حقوق بازنشستگان و… همه در کف خیابان پیگیری می‌شود و غالباً شاهد فراتر رفتن شعارها از موضوع صنفی هستیم. باید این پدیده را امر معناداری دانست؛ یعنی پای عللی خاص در میان است که پیش‌تر نبود. اتفاقی نیست که دومینوی اعتراضات خیابانی راه افتاده؛ حتماً عامل و علتی در این میان وجود دارد.


در چرایی این وضعیت و جریان‌شناسی اعتراضات، می‌توان به مسائل مختلفی اشاره کرد اما اینجا این نویسنده فقط به یک مسئله اشاره شده است تا بتواند موج اعتراضات تمامی اقشار مردم جامعه که سراسر وجود رژیم را فرا گرفته است را منحرف و وارونه جلو بدهد. البته زهی خیال باطل!!!!


ابتکار مینویسد: در گذشته بخش مهمی از مطالبات جامعه خاکستری برعهده اصلاح طلبان بود. یعنی قشر به اصطلاح خاکستری جامعه، در قدرت نماینده داشت. لذا به طور طبیعی مطالباتش را از طریق مجاری رسمی و صندوق رای پیگیری می‌کرد. اما اکنون قدرت رسمی با خلاء نماینده این قشر از طبقه متوسط روبه‌رو شده است. بنابراین گویا این طبقه از این به بعد سعی خواهد کرد مطالبات خود را در خیابان فریاد بزند و از کارت خیابان برای دیده و شنیده شدن استفاده کند.

بازی با کارت خیابان، بازی خطرناک و پرهزینه‌ای است؛ هم برای مردم و هم حکومت. حکومت نباید بگذارد برای مردم فقط امکان بازی با کارت خیابان باقی بماند. یعنی خیابان راه حل اول و تنها امکان طرح مطالبات شود.

در این وضعیت، بخشی از مردم انگار امیدی به راه حل غیرخیابانی (که مهمترین آن صندوق رای است) ندارند. همانقدر که مردم با صندوق رای قهر کردند، همانقدر هم با خیابان پیوند خوردند. یعنی مطالبات طبقه متوسط از صف رای به کف خیابان کوچ کرد. این امر به معنای این است که نهادها و فرآیندهای سیاسی، ظرفیت پاسخگویی به مطالبات اجتماعی را ازدست داده است.

اما خاتمه نویسنده اعتراف میکند که مردم نه “اصلاح طلب میخواهند و نه اصول گرا” بلکه این مقاومت سازمان یافته مردم ایران است که موفق شده است که تا مردم را به علیه رژیم اخوندی بسیج کند و میگوید: “از سوی دیگر اپوزیسیون خارج‌نشین که مدت‌ها به خوش‌نشینی متهم می‌شد و ناکامی‌های پی‌در‌پی داشت، رهبری‌اش به داخل منتقل شد. درواقع پس از کوچ مطالبات به کف خیابان، مجالی برای اپوزیسیون هم گشوده شد و اکنون بعضاً شاهد طرح مطالبات آنان در کف خیابان‌ها هستیم. قطعاً راه حل اصلی این مشکل، مشت آهنین نیست. بلکه راه حل آن ارتقای ظرفیت سیاسی رژیم است.