روز 25تیر 1331 دکتر مصدق در ملاقاتی با شاه پیشنهاد کرد که وزارت جنگ را به او واگذارکند. اما شاه نپذیرفت و مصدق که با وجود کارشکنیهای دربار و وزارت جنگ، ادامه کار نخست وزیری را ناممکن می دید، از نخست وزیری استعفا داد و شاه قوام السّلطنه را به نخست وزیری منصوب کرد. خبر استعفای دکتر مصدق، موجی از اعتراضات را برانگیخت که در روز 30تیر به اوج خود رسید.
در روز 30تیر، مردم، يكپارچه، در سراسر کشور، در حمایت از دکتر مصدق و عليه قوام السّلطنه به پاخاستند. سيل تلگرام و نامه اعتراض آمیز، از سرتاسر ايران به سوي تهران روان شد. در شهرهاي خوزستان كارگران دست از كار كشيدند. شهر تهران از 29تير به حال تعطيل درآمد. در آن روز و به ويژه فرداي آن، انبوه مردم با شعار «يامرگ، يا مصدّق»، «مصدّق پيروز است»، «مرگ بر قوام السّلطنه»، به خيابانها ريختند و با نيروهاي ارتشي و شهرباني كه براي مقابله با تظاهركنندگان از سوي فرمانداري نظامي بسيج شده بودند، به مقابله پرداختند.
خبرنگار روزنامه «كيهان» مشاهدات خود را در روز 30تير بدين شرح نقل كرده است: «… گذشته از تعطيل بازار و مغازه ها، رانندگان اتوبوسهاي شهري و كارگران كارخانه ها و كارگاهها دست از كار كشيده و به تظاهركنندگان پيوسته بودند. كوشش ماٌموران انتظامي براي جلوگيري از تعطيل ادارات شكست خورد. از ساعت 9صبح به بعد، ادارات دولتي هم تعطيل گرديد. به علت اعتصابِ كارگران راه آهن، قطارهاي مسافري و باري نيز ازكار بازماند… حوالي ظهر زد و خورد در ميدان بهارستان، اِكباتان، ناصرخسرو و بازار به اوج شدّت رسيد و گروه كثيري كشته و زخمي شدند. در شهرهاي مشهد، آبادان، كرمان، شيراز، تبريز، اصفهان و رشت… مردم … حماسه آفريني مي كردند… در خيابان اِكباتان جواني كه گلوله خورده بود و در خون خود مي غلتيد، به دشواري برخاست و با انگشتان رنگين شده از خون خود، بر ديوار كنارش نوشت: “اين خون زحمتكشان ملت ايران است، زنده باد مصدّق” و بعد، جان سپرد… با اوجگيري قيام، به تدريج، آثار نافرماني در صفوف نظاميان ظاهر شد و خطر پيوستن افسران و سربازان به قيام كنندگان … شاه را، سخت، نگران ساخت. قريب 800تن از مردم تهران كشته يا زخمي شده بودند، ولي لحظه به لحظه، مقاومت مردم گسترده تر مي شد و قيام به مرحله انقلاب مي رسيد…
مقارن ساعت چهار بعد از ظهر به دستور شاه نيروهاي ارتش و نيروي انتظامي عقب نشستند. متعاقب بازگشت نظاميان به سربازخانه، قوام السّلطنه مجبور به استعفا گرديد و مخفي شد… ساعت 7بعد از ظهر، هزاران تن از مردم تهران عازم خانه دكتر مصدّق شدند. رهبر جبهه ملّي در حالي كه به شدّت مي گريست، خطاب به مردم گفت: “اي كاش مرده بودم و ملت ايران را اين طور عزادار نمي ديدم”… سپس، افزود :”اي مردم! من به جراٌت مي گويم استقلال ايران ازدست رفته بود، ولي شما با رشادت خود آن را گرفتيد”…» («جنبش ملّي شدن صنفت نفت ایران، غلامرضا نجاتی، ص223 ، به نقل از کیهان شماره 31تیرماه 31).
یک هفته پس از قیام 30تیر، مجلس شورای ملی، ماده واحده قانون اختيارات را، که مصدّق درخواست کرده بود، در روز 7مرداد 31 تصویب کرد. مصدّق درمورد این قانون گفت: «رفع مشكلاتي كه براي ملت ايران ايجاد شده ايجاب ميكند كه نسبت به اصلاحات موردنظر به سرعت، ولي البتّه با مطالعه و دقّت لازم اتّخاذ شده و به موقع اجرا گذارده شود، چه اگر بناباشد در اين موقع حسّاس براي هريك از اصلاحات لازم و فوري لوايحي تهيّه و پس از كلّ تشريفات پارلماني به موقعِ اجرا درآيد، فرصت ازدست مي رود و هيچ اصلاحي به موقعِ ضروري خود انجام نخواهد گرفت. از اين رو، مادة واحدة زير را پيشنهاد ميكند: ماده واحده ـ به شخص آقاي دكتر مصدّق، نخست وزير، اختيار داده ميشود كه از تاريخ تصويب اين قانون تا مدّت شش ماه لوايحي كه براي اجراي مواد نه گانه برنامه دولت ضروري است و در جلسه هفتم مرداد ماه 31 مجلس شوراي ملّي تصويب شده است، تهيّه نموده و پس از آزمايش آنها را، مُنتها در ظرف شش ماه كه مدّت اختيارات است، تقديم مجلس نمايند و تا موقعي كه تكليف آنها در مجلس معيّن نشده لازم الاجرا باشد» (كارنامه مصدّق و حزب توده، ج2، ص286). پس از تصویب ماده واحده قانون اختیارات، مخالفتهاي دشمنان مصدّق بستر جديدي پيدا كرد و همه آنهايي كه به نحوي با دربار پيوند داشتند، یا افزایش قدرت مصدق را برنمی تافتند، به بهانه زمينه سازي ديكتاتوري مصدّق، با اين قانون، به مخالفت برخاستند. بعد از قیام 30تیر و پشتیبانی شورانگیز مردم از مصدق، «آیت الله کاشانی» نیز به صف مخالفان مصدّق پیوست. جداشدن او از مصدق بزرگترین پیروزی مخالفان و دشمنان دکتر مصدق به شمار می رفت. 9روز پس از تصویب ماده واحده قانون اختیارات مصدق، مخالفان و دشمنان او، در انتخابات ریاست مجلس در 16مرداد31، به ریاست «آیت الله کاشانی» رأی مثبت دادند و او را در رأس قوه مقنّنه نشاندند. پس از جدایی کاشانی از مصدق، مخالفتها در مجلس و جبهه ملی علیه دکتر مصدق آشکارتر شد و شماری از یاران او در جبهه ملی نیز، با او به دشمنی برخاستند؛ یارانی که از آغاز شکلگیری جبهه ملی در اواخر مهرماه 1328 تا آن روز، کم و بیش، با او همراه بودند.
ـ («جبهه ملی» در اعتراض به انتخابات دورة شانزدهم مجلس شوراي ملّي بنیان نهاده شد. مصدّق و نوزده تن از معترضان به اين انتخابات، كه در ضمن از افراد سرشناس بودند، در روز جمعه 22مهر 1328 در دربار متحصّن شدند و طي نامه يي به شاه، به موارد نقض قانون و مداخلة علني مقامهاي دولتي در اين انتخابات اعتراض كردند و خواستار الغاي انتخابات شدند. وقتي پس از چهار روز، به درخواست تحصّن گزيدگان رسيدگي نشد، آنها طي بيانيه يي انتخابات دوره شانزدهم مجلس را غيرقانوني خواندند و به تحصّن پايان دادند. روز اول آبان همة آن افراد، به جز يك تن، در منزل دكتر مصدّق گردآمدند و به تاٌسيس «جبهة ملّي» اقدام كردند. چند تن از مؤسّسان جبهة ملّي عبارت بودند از: دكتر مصدّق، دكتر فاطمي، مهندس زيرك زاده، دكتر مظفّر بقايي، دكتر سنجابي، دكتر شايگان، عبدالقدير آزاد، عميدي نوري، ارسلان خلعتبري، حسن صدر، دكتر رضا كاوياني، حائري زاده، شمس الدّين اميرعلايي و…)
عوامل دربار نظير سرلشكر زاهدي، سرلشكر حجازي و شماري ديگر، با استفاده از اختلافات اوج یابنده یاران پیشین مصدق با وی، طرح كودتايي را ريختند كه در روز 21مهر كشف و خنثي شد. دو روز پیش از کشف اين طرح کودتا علیه مصدق، در روز 19مهر بنا به درخواست حزب توده، اعتصاب راه آهن تهران آغاز شد كه عظيم ترين اعتصابي بود كه حزب توده عليه حكومت ملّي به راه انداخته بود. روز 20مهر حزب زحمتكشان دكتر بقايي، كه نيرومندترين حزب جبهة ملّي به شمار می رفت، تجزيه شد و دكتر بقايي راه خود را از خليل ملكي، كه از مصدّق طرفداري مي كرد، جدا نمود و به مخالفت علني با دكتر مصدّق پرداخت. این مخالفتها شاه و وابستگانش را برای ضربه زدن به مصدق جری تر می کرد. روز 23مهر سرلشكر زاهدي، كه با وجود دست داشتن در طرّاحي و تدارک كودتا، به علت مصونيت پارلماني دستگير نشده بود، سخنراني شديداللحني در مجلس سنا عليه مصدّق ايراد كرد. در اوج اين سلسله درگيريها، كه دخالت دستهای پنهانی انگليس و دربار در آنها آشكار بود، گزارشي از مصدّق دربارة لزوم قطع رابطه سياسي با انگلستان، در روز 24مهر از راديو ايران خوانده شد. روز 31مهر دكتر فاطمي، وزير خارجه دولت مصدق، ضمن يادداشتي خطاب به سفارت انگليس، تصميم ايران را مبني بر قطع رابطة سياسي با آن كشور اعلام كرد و علت چنين تصميمي را عدم انعطاف انگلستان نسبت به حلّ معضل نفت، حمايت غيرقانوني از شركت سابق و مداخلات آن دولت در ايجاد اخلال و هرج و مرج در ايران ذكر نمود. طبيعي بود كه شاه راضي به اين تصميم نبود و، بنا به نوشته كيهان 27مهر 1331، از مصدّق درخواست كرد كه در تصميم خود مبني بر قطع رابطة سياسي با انگلستان تجديد نظر نمايد، امّا، او نپذيرفت.
روز بعد از قطع رابطه با انگلستان، مجلس شوراي ملّي، مجلس سنا را، كه يكي از كانونهاي توطئة ايادي انگليس عليه مصدّق بود، منحل اعلام كرد. در اين باره نيز مصدّق نسبت به درخواستهاي مكرّر شاه براي بازگشايي مجلس سنا اعتنايي نكرد و تا پايان حكومت ملّي اين كانون توطئه بسته ماند. در روز اول آبان كار مهّم ديگري هم انجام شد كه بهانه جديدي به دست مخالفان مصدّق داد و آن انتشار خبر ارائه «قانون امنيّت اجتماعي» به مجلس شورا بود. مصدّق مي خواست با اجراي اين طرح جلو اخلالگريهاي عُمّال خارجي را در امر جنبش بگيرد. خود وي، طي نامه يي به مجلس در روز 20آبان، درباره علل ارائه آن نوشت: «بر اثر پيش آمدِ يك سلسله مسائل داخلي و خارجي كه دولت از نظر حفظ مصالح كشور ناگزير از انجام آن بود و اخذ تصميماتي كه در نتيجة فراهم شدن زمينه براي شروع به اصلاحات اساسي در شئون مختلف كشور ضروري مي نمود، با توجّه به گزارشهايي كه از مقامات مسئول تاٌميني و انتظامي راجع به اوضاع عمومي مي رسيد و شيوع تحريكات دامنه داري را از طرف عُمّال بيگانه و ايادي آنان تاٌييد مي كرد، به منظور حفظ امنيّت كلّيه نقاط كارگري و بنگاهها و ادارات دولتي و جلوگيري از اعتصاب غيرقانوني و عِصيان و تمرّد و اخلال در نظم و آرامش در سراسر كشور، موادّي به اينجانب پيشنهاد شد كه موافقت با آن را، با درنظرگرفتن مقتضيّات وقت از لحاظ حفظ آزادي و تاٌمين امنيّت اجتماعي، سودمند تشخيص داده لازم دانستم با جَرح و تَعديل در آن مواد به صورت لايحه قانون امنيّت اجتماعي… به موقع اجرا گذاشته شود… بديهي است پاره يي اصلاحات مورد نظر با منافع اشخاص زيادي كه هميشه سدّ راه اصلاحات اساسي بوده اند اصطكاك پيدا مي كند، در اين صورت اگر اصلاحات صحيح و به موقع باشد و افراد بخواهند اوضاع را به نفع خود آشفته و اقدامات دولت را خنثي سازند، البتّه، دولت با استفاده از مقرّرات لايحه قانون امنيّت اجتماعي از سوء استفادة آنان جلوگيري خواهد نمود و چنان چه عمل خلافي انجام ندهند هيچ مقامي مزاحم آنان نخواهد شد. اوضاع حاضر… قطعيّت تصميم و شدّت عمل را در اجراي مقرّرات جاريه ايجاب مي كرد. البتّه، نرمي و مدارا در موقع خود بسيار مستحسن و دلپسند است، ولي، در غيرموقع زيان آور خواهد بود؛ خشونتي كه براي اِرعاب آزاديخواهان و اختناق مردم به عمل آيد بسيار ناپسند است ولي وقتي براي حفظ آزادي عمومي باشد نبايد موجب نگراني افراد بشود» (كارنامه مصدّق و حزب توده، ج2، ص413).
دشمنان مصدّق، اَعَم از یاران پیشین او، حزب توده و سرسپردگان دربار و انگلیس عليه اين طرح در مطبوعات و از تريبون مجلس به انتقاد پرداختند. دكتر بقايي در روز 11آبان در مجلس، طي انتقاد شديدي به مصدّق به علت جلوگيري نكردن از فعاليّت توده ييها، اين طرح را «بدتراز ياساي چنگيزي» شمرد و در انتقاد به آن گفت: «در هيچ كشوري چنين قانوني امضا نشده است. آقايان ياساي چنگيزي را بياوريد ما با كمال ميل آن را قبول مي كنيم، بهتر از اين قانون است. من از آقاي مصدّق… تقاضا دارم كه فوراً اين قانون را لغو كنند… و ضمناً از سياست آزاديخواهي نسبت به كمونيستها دست بردارد» (كارنامه مصدّق و حزب توده، ج2، ص412). هوچيگريها و جار و جنجالها و كينه ورزيهايي كه تصويب اين طرح دامن زد، پس از انتخاب آيزنهاور به رياست جمهوري آمريكا، در روز 14آبان 31، شدّت گرفت. سیاست آیزنهاور، به عکس ترومن، رئیس جمهور پیشین آمریکا، در قبال دولت مصدق، با سیاست کین توزانه انگلیس هماهنگ بود. حسين مكّي كه پس از بازگشت از سفرش به آمريكا و اروپا در 16آذر، چندبار با شاه ملاقات كرده بود، به علت اين كه امر مديريّت پالايشگاه نفت آبادان به او واگذار نشده بود، روز سوم دي از شوراي عالي نفت كناره گرفت و در روز ارائه لايحه تمديد اختيارات به مجلس، از نمايندگي هم استعفا كرد. وقتی مصدق در 18دیماه 31 در نامه یی از مجلس تقاضا کرد که اختیاراتش را به مدت یک سال دیگر تمدیدکند، مخالفت با او، دوباره اوج گرفت.
چند روز بعد، حزب توده از طريق روزنامة «آينده» (23دي1331) مخالفت خود را با آن لايحه اعلام كرد و دو روز پس از آن، دكتر بقايي نيز با اين درخواست به مخالفت برخاست. «آیت الله کاشانی» كه آن روزها با شاه رابطه حسنه يي برقرار كرده بود و اغلب ملاقاتهاي بين آن دو صورت مي گرفت (خواندنیها، 3آذر31))، طي نامه يي به مجلس، در اعتراض به لايحه تمديد اختيارات، نوشت: «تا موقعي كه رياست مجلس شوراي ملّي را به عهده دارم، اجازة طرح لايحة اختيارات و نظير اين قبيل لوايح را كه مخالف قانون اساسي است، در مجلس نمي دهم و صريحاً قدغن مي كنم كه از طرح آن خودداري شود» (کیهان، 28دیماه31). حائري زاده نيز كه از «الطاف ملوكانه» بهره مند شده بود، ضمن اظهار مخالفت با لايحة پيشنهادي مصدّق، به شدّت به وي تاخت و گفت: «اين دكان نفت كه براي جماعتي نان و آب شده و براي مملكت موجب فلاكت، بايستي بسته شود… مصدّق مملكت ايران را در كوچة بنبست گذاشته… چهطور ما در مسائل خارجي اختيار را به دست يك نفر بدهيم؟ از مطالعة تقاضاي اختيارات ايشان من فهميدم كه مزاج عليل داراي فكر عليل است» (کیهان، 28دیماه31). به رغم همة اين مخالفت خوانيها، روز 29دي مردم تهران، به خصوص دانشگاهيان، تظاهرات گسترده يي را در پشتيباني از مصدّق برپا كردند و همين پشتیبانی قاطع از مصدق، باعث شد كه طرح در روز 30دي با اكثريّت 59 رإي از 66 راٌي به تصويب برسد. چند هفته بعد، كودتاي نافرجام 9اسفند، كه شاه در محور آن قرار داشت، نقطه وصل همة افراد و جريانهايي شد كه مصدّق از مطامع فرصتطلبانه يا خيانتكارانة آنها جلوگيري كرده بود. براي زمينهسازي كودتا، قرار بر اين شده بود كه توطئه گرانی نظير سيّدمحمّد بهبهاني، به بهانة قصد خروج شاه از ايران، اَيادي و اوباش وابسته به دربار را تحريك كنند و با كمك آنها و پشتيباني ارتش، در كاخ خود شاه يا محل نخستوزيري به كشتن مصدّق و دستگيري دكتر فاطمي و ياران نزديك و وفادار وي اقدام نمايند.
كاشاني نیز، در اين توطئه، فعّالانه، شركت داشت. ثريّا اسفندياري، همسر شاه، در اين باره مي نويسد: «در فوريه 1953… شبي كه فرداي آن قرار بود، حركت كنيم، با تعجّب مشاهده كردم كه فرستاده آيت الله كاشاني، بزرگترين مقام مذهبي ايران، به ديدارم آمده است. وي گفت: علياحضرت، به طوري كه به ما اطّلاع داده اند، شاه به توصيه شما قصد دارد كشورش را ترك كند. آيت الله از شما تقاضا دارد با همه نفوذتان سعي كنيد شاه را قانع نماييد از اين تصميم منصرف شوند» (جنبش ملّي شدن صنفت نفت ايران، غلامرضا نجاتي، ص255). كاشاني طي نامه يي به شاه، در روز نهم اسفند 31، نوشت: «به عرض اعليحضرت همايون شاهنشاهي مي رساند، همان طوري كه ضمن نامه رسمي به وسيلة هياٌت رئيسه مجلس شوراي ملّي نظر خود را دائر بر عدم صلاح مسافرت همايوني در اين موقع خطير به عرض رسانيده ام، اينك بدين وسيله بارديگر نظر خود را تاٌييد مي نمايم. ايّام عظمت مُستَدام باد. سيّد ابوالقاسم كاشاني». وي هم چنين، طي اعلاميه يي از همه مردم خواست كه متّفقاً از شاه بخواهند در تصميم خود به خروج از ايران تجديدنظر كند (متن اعلاميه در «كيهان» 9 اسفند 31 درج شده است). پس از كودتاي نافرجام شاه و سرسپردگانش در 9 اسفند، مردم تهران و شهرستانها به حمايت از مصدّق به خيابانها ريختند. فرداي آن روز بازار تهران به هواداري از مصدّق بسته شد. پس از اين كودتا، لزوم شدّت عمل دربرابر كودتاچيان به ضرورت واقعيِ روز تبديل شد. در روز 10اسفند سي تن از فراكسيون نهضت ملّي در حمايت از مصدّق در مجلس نشستي تشكيل دادند و از او خواستند كه دربرابر اخلالگران شدّت عمل نشان دهد (كارنامة مصدّق و حزب توده، ج2، صفحه 435). در همين روز، «حزب نيروي سوم» كه خليل ملكي پس از جداشدن از «حزب زحمتكشان» بقايي آن را رهبري مي كرد، به مصدّق پيشنهاد كرد براي جلوگيري از اقدامات مشابه كودتاي 9اسفند، «گارد ملّي» از تودههاي طرفدار تشكيل دهد و اسلحه در اختيار آنها بگذارد (کارنامه مصدق و…ص430).
در روزهاي 10 و 11 اسفند «كانون افسران بازنشسته»، كه سرلشكر زاهدي رئيس آن بود و در كودتاي 9 اسفند نيز فعّالانه شركت داشت، در ميدان بهارستان به تظاهرات عليه مصدّق دست زد و چون ارتش از آنها پشتيباني مي كرد، اين تظاهرات بدون مانع دو روز ادامه يافت. ایادی سرسپرده شاه و یاران خیانت پیشه مصدق، وقتی تیغشان برای ازمیان بردن سر جنبش ملی، به سنگ خورد، ازمیان بردن یاران وفادار مصدق را آماج خود قراردادند. در روز اول ارديبهشت 32، سرلشكر زاهدي، دكتر بقايي و چند تن از عناصر وابسته به دربار سرتيپ افشار طوس، رئيس شهرباني كل كشور در دولت مصدّق، را دستگیرکردند. افشار طوس، مانند دکتر حسین فاطمی، يكي از یاران پاکباز مصدّق بود كه در جلوگيري از كودتاي 9اسفند نقش درجه اول را داشت. وي در روز 6اسفند 31 سرلشكر زاهدي را به جرم ايجاد غائله بختياريها دستگير كرده بود، ولي پادرمياني شاه باعث شد كه زاهدي، به سرعت، آزاد شود. افشار طوس را پس از دستگيري شكنجه كردند و چند روز بعد او را به قتل رساندند. جنازه اش در غاري در لشكرك پيداشد. دکتر بقايي، پس از پيشنهاد ماده واحده يي به مجلس درمورد جلوگيري از «ورود، تهيّه، خريد و فروش و مصرف كليه نوشابه هاي الكلي در سراسر كشور» در 12بهمن 31، كه براساس رهنمود كاشاني و به همدستي حائري زاده و شمس قنات آبادي و چندتن ديگر صورت داد و به تصويب نرسيد، راه خود را از مصدّق جداكرد و سه روز بعد از جبهة ملّي استعفا داد. بقايي از شاه وعده نخستوزيري گرفته بود و حائري زاده و شمس قنات آبادي (که پس از کودتای 28مرداد نیز در مجلس ماندند و از «الطاف ملوکانه» برخورداد شدند)، هم هريك وعده هايي مناسب حال خود دريافت كرده بودند.
كاشاني، بقايي، حسين مكّي، حائري زاده و شمس قناتآبادي، در شرايطي كه خريد نفت از سوي كارتلهاي وابسته به انگليس و سپس آمريكا تحريم شده بود، همصدا با امثال ميراشرافي، زبان به انتقاد از مصدّق گشودند. شمس قنات آبادي روز 29 ارديبهشت 32 در مجلس، عليه فروش نفت با صدي پنجاه تنزّلِ بها صحبت كرد. ميراشرافي در همان جلسه در تاٌييد صحبتهاي او، گفت: «اين پنجاه درصد، مقدّمه همان فروش به خارجي است» (كارنامة مصدّق و…، ج2، ص371). همزمان با تشديد فعاليتهاي دربار و استعمار و وابستگان رنگارنگ آنها، حزب توده نيز فعاليّتهايش را عليه مصدّق شدّت بخشيد. در ارديبهشت 32 اعتصاب دخانيات را به راه انداخت. در روز 11 اردیبهشت (اول ماه مه) تظاهراتي عليه دولت برگزار كرد كه توسّط ايادي دربار به خشونت و زد و خورد كشيده شد ولي حزب توده آن را به حساب مصدّق گذاشت. نشريه «به سوي آينده» در روز 14ارديبهشت نوشت: «دكتر مصدّق كه در توطئه خائنانه اول ماه مه شركت داشت، يك بار ديگر چهره واقعي خود را به عموم افراد ملت، مخصوصاً كارگران مبارز و شرافتمند ايران نشان داد… دولت عوام فريب و جنايتكار مصدّق تصميم دارد با اين رذالتها مردم را بترساند» (حزب توده در خدمت ارتجاع و امپرياليسم، ص9).
رودررویی آشکار یاران خیانت پیشه با دکتر مصدق، در مناسبات درونی «جبهه ملی» در تمام دوره دو سال و چندماهه نخست وزیری دکتر مصدق بازتابی اوج یابنده داشت. دکتر حسين فاطمي در یادداشتهایش به اختلافها و تعارضهاي دروني جبهة ملّي اشاراتی دارد. او، پس از تشريح علل جداشدن عبدالقدير آزاد و امثال او از جبهه ملّي و بيان فرصت طلبيهاي مظفّر بقايي و مكّي، از فَحّاشي و كتك كاريِ حسين مكّي و دكتر سنجابي در يكي از جلسات جبهه ياد مي كند و می نویسد: «وضع، صورتِ زننده يي به خود گرفته بود. ديگر در جلسات جبهه آن روح صميميّت و رفاقت وجود نداشت… زُعَماي قوم يا به هم فحش مي دادند يا مصدّق را به باد انتقاد مي گرفتند. يك شب در منزل حائري زاده، كه جبهه تشكيل بود… آن وضع به اندازه يي مرا متاٌثّر كرد كه مدّتي به گريه مشغول شدم و با حالت عصبانيّت به منزل دكتر مصدّق رفتم… و از عضويّت جبهه استعفا داده بيرون آمدم. فرداي آن روز مصدّق مرا خواست. وقتي جريان جلسه را براي او گفتم، مدّتي، زار زار، گريست و گفت: ما با اين عوامل مي خواهيم با امپراتوري انگليس جنگ كنيم» (خاطرات، دكتر حسين فاطمي، ص42). دشمنکامیهای یاران خیانت پیشه دکتر مصدق در آستانه کودتای ننگین 28مرداد32 به اوج خود رسید. تنها مردم بودند که همچنان پیشوای آزادی را، به جان، دوست داشتند و تنی چند از یاران وفادار او، مانند دکتر حسین فاطمی، که هم ایادی شاه و هم یاران خیانت پیشه دکتر مصدق از او دلی پرکینه داشتند و سرانجام هم در این راه به عهد خود با مصدق وفاکرد و سر بر آستان آزادی ایران زمین نهاد.
پيشواي كبير نهضت ملّي در نامه يي كه در پاسخ به نامه مصطفي شعاعيان، در روز 20مهر 1341 به وي نوشت، از علت شکست دولتش در برابر توطئههاي مستمرّ اَيادي دربار و استعمار براي براندازي آن ياد ميكند و مي نويسد: «… دول استعماري نتوانستند از نفت ايران صرفنظر كنند، جه اِبقاي نفت در دست ملت ايران سبب مي شد ساير كشورهاي نفتخيز هم اِحقاق حق خود را بخواهند؛ اين بود كه با هم متّفق شدند و به هر قيمتي بود دولت را از بين بردند… امّا، اين كه اينجانب در روزهاي 25تا 28مرداد سكوت اختيار كردم، علّت اين بود كه قوايي در اختيار نداشتم. دو افسر از اقوام من حافظ خانه بودند كه آنها را هم بعد محاكمه و محكوم كردند» («پنج نامة سرگشاده به سازمان چريكهاي فدايي خلق ايران»، مصطفي شعاعيان، انتشارات مزدك).