وظیفه تاریخی پیشتازان این جنبش است تا در مسیر رسیدن به اهدف جنبش درست عمل کنند، با صراحت و بدور از منافع شخصی سعی کنند جنبش را به پیش ببرند. در غیر این صورت این جنبش از مسیر اصلی خود خارج خواهد شد و ضربه ای اساسی و تاریخی به آن وارد خواهد اورد.
سرکوب حکومت آخوندی و اختلافهای اپوزیسیون، موجب شده تا جنبشهای اعتراضی عملا تنها در یک مسیر با یکدیگر تلاقی کنند. اعدام هزاران زندانی سیاسی در سال 1367 و عدم تحویل اجساد اعدامیان، خانواده هزاران زندانی سیاسی را همسرنوشت کرد و در نتیجه «جنبش دادخواهی» متولد شد.
اما امروز، په دنبال شروع و ادامه دادگاه یکی از دست اندرکاران جنایت سال 67 در استکهلم، بحث «جنبش دادخواهی»، اهداف و روشهای کنشگران به یکی از مهمترین موضوعاتی تبدیل شده است و در محافل متعدد، از جمله در رسانه های اجتمائی به اوج تازه ای رسیده است.
در این میان برخوردهای غیر منطقی، لمپنی و فضاخت بار عده ای در مقابل دادگاه نوری و تلاش انحصار طلبانه بعضی از افراد و گروهای مداخل، به بحثهای انحرافی دامن زده است که اگر چه خارج از انتظار نبوده اما در خور یک «جنبش دادخواهی» نیست.
اینگونه حرکات و برخوردها از یک سود عدم اگاهی فعالان جنبش دادخواهی را نمایان میکند و از سوی دیگر تاکید مکرری بر این دارد که رژیم آخوندها برای مصادرهٔ «جنبش دادخواهی» و هویتزدایی از شهیدان قتلعام ۶۷، به شدت تلاش میکند.
وظیفه تاریخی پیشتازان این جنبش است تا در مسیر رسیدن به اهدف جنبش درست عمل کنند، با صراحت و بدور از منافع شخصی سعی کنند جنبش را به پیش ببرند. در غیر این صورت این جنبش از مسیر اصلی خود خارج خواهد شد و ضربه ای اساسی و تاریخی به آن وارد خواهد اورد.
پرداختن به این موضوع از این بابت حائز اهمیت که علیرغم اینکه جنبش دادخواهی ایران به یک نقطه بلوغ و حساس رسیده است، اما در بحثهای حاشیه ای هدف جنبش دادخواهی را به گونه ای تاریک و مبهم مورد بحث قرار میگییرد.
در همین رابطه برای جلوگیری از انحراف جنبش دادخواهی از مسیر اصلی، ضروری است که اهدف اصلی جنبش دادخواهی را مورد نظر داشته و ضرورتهای میان راه آن را شناخت.
تعریف «جنبش دادخواهی»
حکومت های دیکتاتوری و تمامیت خواه برای ماندن بر قدرت مبارزان و معترضان را سرکوب کرده و به بند میکشند، شکنجه کرده و میکشند تا با ایجاد رعب و وحشت در جامعه جلوی آزادی خواهی را بگیرند و در نتیجه مردم به دیکتاتوری تن دهند. تن دادن به دیکتاتوری نیز باعث میشود که حکومت دوباره و دوباره بتواند سرکوب کند و به جنایتهای خود ادامه دهد.
«جنبش دادخواهی» زمانی سر بر میآورد که افراد آسیب دیده به شکل جمعی به عنوان مبارزهای اجتماعی و مستمر و پیگیرانه به این سرکوب ها و جنایت ها اعتراض می کنند.
«جنبش دادخواهی» با اعتراض به سرکوب ها، جنایت ها و بیعدالتیها و پیگیری برای دانستن حقیقت و چرایی و چگونگی جنایت ها از سوی حکومت، میخواهد حکومت را به مسئولیت پذیری و پاسخگویی وادار کرده تا بتواند شرایط وجودی دیکتاتوری را از بین ببرد و راه جلوی تکرار جنایت را در آینده از سوی حکومتهای جبار بگیرد.
با توجه به نقش جنبش دادخواهی در تاریخ کشورهای متعدد به سادگی میتوان دریافت که اهداف جنبش دادخواهانه بسیار فراتر از دادخواست های حقوقی است. یا به عبارت دیگر، جنبشهای دادخواهی تنها یک کنش حقوقی نیست. بلکه یک جنبش مبارزاتی است و دارای زوایای متعددی است.
اهداف «جنبش دادخواهی»
یکی از این اهداف اولیه «جنبش دادخواهی» فرا گیر شدن آن در سطح جامعه و اجتماعی شدن آن است. بدین معنا که جامعه را مورد مخاطب قرار میدهد و مسئولیت پذیر کندکه نسبت به سرنوشت خود و دیگری حساسیت نشان دهند و آگاهی یابند و جنایت بر دیگری را جنایت بر خود بدانند.
در این مسیر، ارتباط و نزدیگی، فرا جناهی و فرا گروهی بودن و ایجاد ارتباط با تمامی اقشار جامعه تحت ستم و سهیم دانستن همه احاد مردم، که در مرور زمان و به طرق مختلف تحت ستم رژیم قرار گرفته، در جهت ایجاد یک شبکه اجتماعی گسترده و فراگیر باید به عنوان یکی از اهداف اصلی جنبش دادخواهی قرار گیرد.
رژیم حاکم بر ایران طی چهل و چند سال از حکومتش، با استفاده از دستگاه سرکوب، خرج میلیاردها دلار از سرمایه مردم و اعمال عملیات تروریستی توانسته است که اقشار مختلف مردم را نبست به هم بدبین و بی اعتماد کرده ودر نتیجه آسیب پذیر کند.
هدف فراگیر شدن «جنبش دادخواهی» در سطح جامعه مبارزه علیه ستمگران حاکم را منسجم تر و در نتیجه فعالتر و پر اثر تر خواهد کرد. حکومت این را به خوبی فهمیده است و به همین دلیل تمام توان خود را به کار برده تا نیروهای مؤثر در جنبش ها را به شدت سرکوب کرده و به بی اعتمادی نسبت به آنها را در سطح جامعه گسترش دهد.
عدالت امری «عمومی» است
در مباحث مربوط به «جنبش دادخواهی» نخستین نکتهای که باید به آن نوجه داشت این است که «عدالت کیفری»، در چهارچوب نظریههای نوین حقوقی، «امری عمومی» است.
«جنبش دادخواهی» را باید از همان ابتدا «غیرشخصی» و «عمومی» تعریف کرد و بر روی این نکته که مفهوم پیچیده و چندوجهی «عدالت کیفری» اساسا نمیتواند به «خونخواهی»، «تقاص» یا «انتقام شخصی» تنزل یابد. تاکید داشت.
ویژگی مهم دیگر «جنبش دادخواهی» این است که نگاه به «آینده» دارد. یعنی فرض بر این است که شرایط عینی موجود یا خفقان سیاسی حاکم، به گونهای است که نیاز است مراحل مختلف «عدالت انتقالی» (Transitional Justice) طی شود.
«مقابله با فراموشی»، «اصلاح نهادهای حقوقی-کیفری» و «گرامیداشت یاد و خاطره قربانیان» هم بهعنوان اهداف جانبی «جنبش دادخواهی» و «عدالت انتقالی» معرفی میشود.
این یک واقعیت است که بدون وجود یک نیروی سیاسی پیشرو، فراهم کردن یک سازوکار حقوقی منصفانه برای روشن شدن حقیقت و پاسخگویی عاملان دستگاه سرکوب، ممکن نخواهد بود. اما «جنبش دادخواهی» نمیتواند عرصه مبارزات یا رقابتهای سیاسی میانگروهی باشد.
هر «جنبش دادخواهی» کارآمدی برای اینکه بتواند از بیشترین حمایت و مشروعیت داخلی و بینالمللی برخوردار شود، میبایست واجد مجموعهای از خصوصیت و ویژگیها باشد.
علاوه بر «ویژگیهای توصیفی» که در بندهای بالا اشاره شد، کنشگران این جنبش و حرکت اجتماعی یا گروهها و سازمانهایی که به آن کمک میکنند، لازم است «شفاف» عمل کنند. جنبش دادخواهی نمیتواند و نباید عرصه مبارزات یا رقابتهای سیاسی میانگروهی باشد.
برای گسترش جنبش دادخواهی باید دو شاخصه مهم، مکمل و مرتبط با هم را در نظربگیریم:
اصل تقویت صفوف جنبش دادخواهی مستلزم پیوستن بخش های گوناگون با گرایش های گوناگون از افراد و جریان های جامعه و در نظرگرفتن واقعیت تفاوت در پیشینه ها و رویکردها است اما از سوی دیگر و در عین حال لزوم هم دارد که مراقبت مرزها و ارزش های اصیل مقاومت از اهداف جنبش نیز باشد.
وجود پیشینه ها و رویکردهای مختلف، درعین رعایت مرزبندی ها، دو بخش جدانشدنی جنبش دادخواهی با مخاطب های گوناگون آن است. اگر خواهان بازکردن دایره محدود موجود و ایجادجنبشی گسترده باشیم به ناگزیر باید بتوانیم رابطه درست و اصولی بین دو وجه فوق را برقرارسازیم. باید پذیرفت که برخورد یکجانبه با هرکدام می تواند موجب بروز آسیب های جدی نظیر منزوی ماندن و یا آمیزش و اختلاط بی دروپیکر و لاجرم کمرنگ شدن ارزش های مقاومت و دادخواهی، که مبنای هویت وجودی این جنبش را تشکیل می دهد، گردد.
برای گسترش صفوف جنبش دادخواهی باید از باصطلاح خودی و غیرخودی کردن، داشتن حساسیت نسبت به حضورگرایش های دیگر، و مزاحم و بیگانه انگاری آن ها اجتناب ورزید و اجازه نداد که تنش و اشکالاتی که از ورود اینگونه عناصر بوجود می آیند، و البته نمی توان هم نسبت به آن ها بی تفاوت ماند، به دلیل شیوه برخوردمان اولویت دواصل فوق را تحت الشعاع قرارهد.
نحوه برخورد با دیگرگرایش ها و پیشینه های متفاوت نقش مهمی در تقویت و یا تضعیف دامنه جنبش دادخواهی دارد. اگر جنبش دادخواهی به عنوان بخشی از جنبش عمومی ضداستبدادی و برابری خواه و آزادی طلب مطرح است، همواره باید با هدف تبدیل خود به بخشی واقعا فعال و تأثثرگذار و روبه گسترش دارای یک رویکردعمومی، از جمله جذب بخش هائی از جامعه که تا دیروز تحت نفوذ تلقینات رژیم قراردادشته اند عمل کند.
این را هم می دانیم که هرکس و هرجریانی به مقتضا و متأثر از همان تفاوت ها و تمایزهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی وارد این عرصه می شود و نمی توان از آن ها انتظارداشت که به شرط کنارگذاشتن تمایزات و فرهنگ و ادبیات و گرایش های سیاسی اخص خود وارد این عرصه شوند. نمی توان و نباید به کسی یا کسانی که از نیمه راه و از مسیر و جائی دیگر و از جمله از صفوف حامیان دیروز رژیم به این جنبش نزدیک می شوند، موضعی تردکننده داشته باشیم. اگرچه در همانحال نمی توان نسبت به برخی از پیآمدهای منفی و آسیب رسان این نوع پیوستن ها هم بی تفاوت بود و تمهیداتی برای کاهش آن ها نیاندیشید. آنچه مهم است این است که این فعل و انفعالات در چهارچوب تدابیر تقویت «جنبش دادخواهی» و با احترام به چندگونگی گرایش ها صورت گیرد و نه صرفا بر پایه سلایق و حب و بغض های فردی یا گروهی. لازمه شکل گیری جنبش فرارفتن از ِاعمال سلایق و علایق شخصی است.
با توجه و پیگری این اصولها است که جنبش دادخواهی» می تواند، و باید بتواند توجه بیشتر، پشتیبانی وحمایت نهادهای بینالمللی را که یک از ضرورتهای پیشبرد اینگونه جنبشهاست، کسب کند.