تعدادی از زوجها که با افزایش کرایه خانه دیگر امکان اجاره واحد مسکونی در تهران را ندارند، وسایل خود را در کانیتنرهای اجارهای در جنوب پایتخت گذاشتهاند و هر یک راهی خانه پدر و مادر خود شدهاند.
در روزهای ابتدایی تیرماه، فرشید پورحاجت، دبیر کانون انبوهسازان مسکن با اشاره به انتشار اخباری مبنی بر ایجاد پدیده “پشتبام خوابی” و اجاره پشتبام منازل برای شبخوابی از سوی کارگران و اقشار کمدرآمد، گفت: اینکه شخص به وضعیتی برسد که به دلیل نداشتن مسکن مناسب، برای خوابیدن در پشتبام خانه شخص دیگر هزینه پرداخت کند، یک فکاهی دردناک اما از بدیهیات حوزه مسکن کشور است.
گزارش عصرایران به نقل از ایلنا، وضعیت کارگری را مجسم کنید که با هزار زحمت ماهی ۳ میلیون تومان درآمد دارد. این کارگر قرار است با این دستمزد ناچیزی که میگیرد، علاوه بر پرداخت هزینه خوراکیها، حمل و نقل، آموزش فرزندان و البته هزینههای سربه فلک کشیدهی درمان، یک سقف بالاسر هم برای خانواده خود فراهم کند.
محمود محمودزاده (معاون مسکن و ساختمان وزارت راه و شهرسازی) افزود: بر اساس آمار حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد مردم مستأجر هستند، حال در چند ماه اخیر گرانی بازار اجاره مسکن موجب شده که مردم برای تأمین مسکن با مشکل مواجه شوند.
در چنین شرایط دردناکی است که اخبار و اطلاعاتی از کرایه پشتبامها برای اسکان کم درآمدها گرفته تا زندگی به سبک کانتینری و حتی سکونت در حاشیهی آرامستانهای شهرهای بزرگ به گوش میرسد.
در این اوضاع و احوال، پای درد دل کارگرانی نشستیم که روزها در تهران کار میکنند اما شبها را در ماشین میخوابند؛ کارگرانی که چون «خانه» ندارند و از پس قیمت اجاره خانه در تهران برنمیآیند، اتوموبیلهای شخصی با صندلیهای عقب رفته، حکم سرپناه خواب برای آنها پیدا کرده است و دور از خانوادههای خود در تهران، با کمرهای رگ به رگ شده و عضلات خواب رفته، شبها را به صبح و کارِ دوباره گره میزنند.
«رضا» یک کارگر بیکارشدهی آذربایجان شرقی است که بیش از یک سال است برای کار در تهران به پایتخت آمده است؛ او در تهران مسافرکشی می کند؛ البته میگوید هر کار شرافتمندانهای که درآمد داشته باشد را انجام میدهم. رضا همین الان دو هفته است که خانوادهاش را ندیده؛ همه این دو هفته را در تهران و در اتوموبیل پراید خود به سر برده است.
او در مورد وضعیت دشوارِ«خوابیدن در ماشین بدون هیچ امکاناتی» میگوید: صبحها که از خواب بیدار میشوم، خستهتر از شب قبل هستم؛ همه عضلات بدنم درد میگیرد؛ تازگیها کمردرد شدید دارم؛ خوابیدن در ماشین بدون امکانات خیلی سخت است؛ من نه دستشویی دارم؛ نه حمام و نه آشپزخانه؛ غذای ارزان بیرون را میخورم البته روزی یک وعده؛ ماشین را شبها کنار بوستانها پارک میکنم تا بتوانم از سرویس بهداشتی استفاده کنم و حمام رفتن هم که دیگر یک مصیبت است.
این کارگر بیکار و آواره در پایتختِ بیآسمان، دلیل ماندن بیسرپناه در تهران را بیکاری میداند و میگوید: نمیتوانم از پس اجارهخانه در تهران بربیایم؛ بنابراین خانوادهام همان شهرستان هستند؛ همسر و یک فرزند دارم که خانه پدر زنم اقامت دارند؛ اوایل سعی میکردم هفتهای یکبار به آنها سر بزنم؛ بعد دیدم هزینه بنزین خیلی سنگین است؛ حالا دوهفته یکبار و یا حتی ماهی یکبار میروم؛ دلم برای فرزندم تنگ میشود؛ دوست دارم من هم مثل باقی پدرها شبها برای پسر سه سالهام قصه بگویم تا خوابش ببرد؛ دلم برای پسرم تنگ است….
«فرشاد» هم دستفروشی دورهگرد در تهران است که تا زمان تمام شدن همه اجناس فروشیاش شامل نان محلی و کلوچه، به روستای محل سکونتش در استان همدان بازنمیگردد. او نیز چند شب در هفته در اتوموبیل پژو میخوابد؛ فرشاد آرزویش این است که بتواند کنار خانوادهاش باشد؛ در یک شهر باامکانات زندگی کند و دختر و پسرش را به مدرسه خوب بفرستد. او آرزو دارد روزی بتواند یک خانه نقلی در همین تهران رهن کند و خانوادهاش را بیاورد؛ چون میگوید: کار اینجا هست!
فرشاد میگوید: گاهی برای دو هفته هم به خانه بازنمیگردم؛ اینجا اجناسم را که فروختم، اگر مسافر باشد مسافرکشی میکنم؛ حتی یکبار وردست یک نقاش رفتم برای کارهای ساختمانی؛ حالا هم اگر کاری باشد همان اوستای نقاش خبرم میکند؛ خلاصه تا وقتی که در تهران کار باشد به روستا بازنمیگردم؛ همینجا در ماشین میخوابم.
برای فرشاد هم خوابیدن در ماشین دشوار است؛ اما میگوید دشوارتر این است که پول نداشته باشم برای خانه یک کیلو گوشت مرغ بخرم یا سالی یکبار لباس نو برای بچههایم فراهم کنم.
در این اوضاع ناگوار، همه راهکارهای موجود ناکارآمد است و همه پیشبینیها و وعدههایی که برای فردا می دهند، امیدوارکننده نیست.
در این ایام ، روز به روز بر تعداد کارگران کم درآمدی مانند رضا و فرشاد اضافه خواهد شد؛ فرودستانی که برایشان سرپناه راحت و باامکانات، دیگر یک «رویا» است؛ به نظر نمیرسد فرادستان هیچ برنامهای برای تحقق این رویا داشته باشند؛ زمانی که «حق قانونی» تبدیل به رویا میشود، یعنی خیلی چیزها دیگر از دست رفته است…!