نعمت فیروزی
قسمت اول :
کاوشی در واژه مقاومت
بشر برای بیان کلی همه درد و رنج ها، واژه «ستم» و معادل آن در زبان های مختلف را خلق کرده است. «ستم» یکی از واژه هایی است که میلیونها نفر قبل و بعد از تولدش بر روی زمین آن را زندگی کرده اند و هزینه این واژه را با جسم و جان خود پرداخته اند. این واژه مفهومی عام و هر نوع بی عدالتی را شامل می شود. یک نوع از ستم که بیش از همه بر طبقات محروم اعمال شده و آن بغارت بردن دسترنج آنان است، نام بهره کشی (استثمار) به خود گرفته است، و در ادوار مختلف تاریخ به اشکال مختلف تولید آن دوره درآمده است. پس از قرن ها مارکس «ارزش اضافی» که مکانیزم استثمار را بیان میکند، کشف و به ادبیات بشر هدیه کرد. دیالک تیک جامعه اما در برابر ستم، صد البته که نتوانسته ساکت بماند. لذا هم «مقاومت» کرده و هم واژه آن را خلق کرده است. هر جایی که ستم بوده، مقاومتی هم به اشکال مختلف جلوی ستم قد کشیده است و بعد نامی برای آن برگزیده است. به بیانی دیگر همیشه رفتار و کرداری بوده است که بر آن واژه ایی نهاده اند. از این رو قرار گرفتن بسیاری از واژه ها در دایره لغات بشر به قیمت خون و رنج قربانیان بیشمار در طول تاریخ بوده است. پروسه نقل و انتقال این واژه ها از نسلی به نسل دیگر در طول زمان، «زبان» را ساخته وتکمیل میکند. و در دایره وسیعتری به کمک اندیشه، «فرهنگ» بشر را می سازد. آنچه بشر را از سایر موجودات زنده متمایز کرد همین روند بود. بر این اساس میتوان گفت خلق یا ابداع واژه ها، علاوه بر هوش و خلاقیت بشر، انعکاس عینیت درد و رنج و نبرد و ستیز او در مسیر تکامل هم هست، که در هر برهه واژه ای مناسب را خلق کرده است.
پس از عبور از قرون وسطی و با شروع عصر روشنگری، انسان با تکیه بر خرد خویش وارد مرحله ایی نوین از پیشرفت حیات خود شد، و علم و نگرش علمی را، مبنای سنجش و درستی دانسته هایش قرار داد. از همین نقطه است که شاخه های مختلف علمی شکوفا شد. دیری نگذشت که عرصه علوم سرعتی شگفت و گسترشی شگفت تر به خود گرفت . نفس این سرعت و گسترش، درستی مسیر را نشان میداد. سیر حرکت علم به آینده، سفر در گستره ناشناخته هاست. کاوش بر روی چگونگی تغییر جوامع، به پدید آمدن شاخه ایی از علوم در زمینه اجتماعی راه برد. از دل تجارب اجتماعی، دانش «مبارزه» بیرون کشیده شد. براین اساس، مبارزه را دانش تغيير اجتماعي و سياسي در جامعه تعریف کرده اند. وقتی از مبارزه سخن به میان می آید، بلا فا صله شیوه ها و اشکال و هزینه آن مد نظر می آید. اشتراک کارکرد واژه «مبارزه» و «مقاومت» موجب ترادف معنایی شده است که در ادبیات و محاورات سیاسی این دو واژه جای یکدیگر بکار روند.
تاریخچه واژه مقاومت
واژه مقاومت در فارسی بیش از ۱۲۰۰ سال قدمت دارد و از عربی وارد فارسی شده است. معادل انگلیسی آن “resistance” رزیستانس، به معنای “ایستادگی و مانع” است و اول بار در قرن ۱۴ میلادی استفاده شده است .این واژه در عرصه های مختلف فیزیک و معماری معانی مختلف دارد.
مقاومت در زمینه سیاسی اغلب به عنوان دارایی چپ تلقی می شود. و از جمله مقاومت مشهور اروپایی ها و اغلب تحت رهبری کمونیست ها در برابر اشغال نازی به ذهن متبادر می شود. اما جالب است بدانیم این مفهوم اول بار از سمت راست وارد واژگان سیاسی مدرن شد. «ادموند بورک، فیلسوف انگلیسی(۱) محافظه کار هوادار سلطنت، در تأملات خود در مورد انقلاب در فرانسه (۱۷۹۰) ضرورت مقاومت در برابر «پیشرفت» انقلابی را اول بار مطرح کرد، بورک از سرنگونی یا کم شدن اقتدار طبقات فرادست اشرافی در فرانسه و همسان سازی با طبقات فرودست فقیر خشمگین شد. او به ویژه از فکر یک آرایشگری که خود را با بالادستی ها برابرمی دانست وحشت زده شد. او از اینکه «نظم طبیعت» مورد تهدید قرار گیرد!، وظیفه هر انگلیسی را «مقاومت با قدرت و ثروت» در مقابل آن می دانست».
«مقاومت» با مبارزات ضد استعماری قرن بیستم به سمت چپ چرخش کرد. گاندی در حال نبرد علیه حکومت بریتانیا در اشغال هند، از فلسفه سیاسی «ساتیاگراها» که در سانسکریت به معنای «اصرار بر حقیقت» است حمایت می کرد. او از تلفیق ساتیاگرا و مبارزه بر علیه اشغال هند «مقاومت منفی یا مدنی» را بنیاد نهاد و با آن استقلال هند را بدست آورد. در جنگ جهانی دوم لارزیستانس(La Résistance) یا «مقاومت» نامی بود که توسط شهروندان فرانسوی که علیه اشغال فرانسه توسط نازی ها می جنگیدند اتخاذ گردید. پس از جنگ جهانی، با شکست فاشیسم هیتلری در غرب، ستم اما از بین نرفت. و لذا «مقاومت» در همه جا به عنوان رفتار اجتماعی اعتراضی، شناسایی شد. و به عنوان مفهوم یک نبرد روزمره برای محو ستم و استثمار در اذهان جا افتاد.
مقاومت رادیکال(قهر آمیز)
مقاومت رادیکال با مبارزات ضد استعماری در سراسر جهان گسترش یافت، بخصوص آنجا که به عنوان
رد فرهنگ های «بیگانه» و تکیه بر سنت های «بومی» تعریف می شد. آنها با مقاومت رهایی بخش موفق به سرنگونی مستعمرات اروپایی در آفریقا و آسیا شدند. بسیاری از کشورهای این دو قاره از خلال نبردی ضد استعماری، قهر آمیز و خونین به استقلال دست یافتند. استراتژی نافرمانی مدنی و غیر خشونت آمیز گاندی همه جا کارآیی نداشت و توسط همه پذیرفته نشد. فرانتس فانون، روانپزشک و شورشگر کارائیبی ، در اثر تأثیر گذار خود «دوزخیان روی زمین» (۱۹۶۳) از مقاومت خونین دفاع کرد. در واقع، برای فانون این خشونت مقاومت است که برای یک جامعه جدید راه باز می کند. او شخصا خودش در مقاومت قهر آمیز در انقلاب الجزایر شرکت داشت. گاندی و فانون با وجود اختلاف شان در متد و روش مقاومت، در یک چیز اتفاق نظر دارند: دشمنی که باید شدیدترین مقاومت را در برابر آن داشت، دشمنی است که «درون مرزهای میهن» بود. تا پیش از این، سخن از دشمن در بیرون مرزها و در حقیقت جنگ و لشکر کشی توسعه طلبانه دولت ها بود. کاوش بشر برای یافتن اشکال مختلف مقاومت قهرآمیز در قرن بیستم ادامه یافت. مقاومت قهر آمیز چریکی در شهر در اروگوئه و پرو و در روستا در چین و ویتنام و در جنگل های کوبا از جمله دستاوردهای بشر عصیانگر و شورشی قرن بیستم است. در آمریکای لاتین ارنستوچه گوارا شکل دیگری از مقاومت خونین را ترسیم کرد. او تجربیات خود را که در مشارکت عینی و عملی مقاومت بدست آورده بود در قالب «کانون های شورشی» تدوین و عرضه کرد. همه این روش ها به مثابه رود، سرانجام به دریای «ارتش آزادیبخش خلق» راه یافت و به بلوغ خود دست یافت. برای اولین بار پس از قرن ها بشر فرودست در قرن بیستم، در مقابل ارتش سلاطین و قدرتمندان بالادستی، صاحب ارتش شد. سلاطین از دیرباز تاریخ، ارتش را در انحصار خود داشتند و به همین خاطر همیشه در تعادل قوا دست بالا را داشتند. ارتش انقلابی خلق، مسئله تعادل قوا و موازنه قدرت، بین فرودستان و قدرتمندان بالادستی، را پاسخ داد. همیشه در جنگ سرنوشت بین بالایی ها و پایینی ها، صورت مسئله برای در هم شکستن «جباریت و انحصار» و به کرسی نشاندن برابری وآزادی، موضوع کانونی آن، حل موازنه «تعادل قوا» بوده است.
اما برای حل موازنه تعادل قوا اگر همه امکانات آن( دانش، ارتش، سازماندهی، پول و سلاح و…) فراهم باشد، دست آخر، آمادگی و اراده پرداخت هزینه است که راه میگشاید و موازنه تعادل قوا را به نفع مردم فرودست می چرخاند. آنچه که در آمادگی برای پرداخت هزینه ظهور می یابد، «فداکاری» و «ایثار» نام دارد، که در حقیقت خمیر مایه مقاومت ملتها را میسازد و در فرهنگ و ادبیات مختلف، داستان های بسیاری در باره آن در قالب قهرمان ها و پهلوان ها نقل شده است. ایثار یا فداکاری در تعریف به معنی «سود دیگران را بر منفعت خویش مقدم شمردن است». بدان معنی که آدمی از روی قصد و نیت خِیر، دیگران را بر خود ترجیح دهد و برگزیند. آنها که طرفدار ایثار و دیگرگزینی هستند، این عمل را متعالی و اخلاقی می دانند و در مقابل آن، استیثار یا «خودگزینی» قرار دارد. واژه ایثار، از عربی به فرهنگ لغت فارسی وارد شده است. در غرب نیز نخستین بار توسط فیلسوف فرانسوی اگوست کنت، ایثار مقابل «خودپرستی» بکار گرفته شد. ایثار هم میتواند ارزشی فردی به حساب آید و هم در ردیف ارزشهای جمعی و اجتماعی قرار گیرد. و در همه ادیان و مکاتب و ایدئولوژی ها از ارزشهای مهم و اساسی شمرده شدهاست.
فدا شدن، در شکل و بصورت فیزیکی مانند یک مرگ عادی است. چیزی جز از بین رفتن و نبود شدن جسمی نیست، اما در محتوا، معکوس است و همین نبود و نیست شدن، در کارکردی فوق متناقض ماهیت عوض میکند و به بود شدن و ماندگاری می انجامد چرا؟ زیرا خاصیت زنده کننده و حیاتبخش دارد. بخشش از خویش و «فدا» نشان اوج سخاوت است. سخاوت در پیکره اجتماع، روح زندگی جاری میکند. به هرکس که می دهی یا برای هرکس که فدا میکنی او را توانمند کرده ایی و به عبارتی زندگی بخشیده ای. لذا هر فداکاری بدل به آجری در دیوار مقاومت می شود. وقتی هم که جمعی می شود پوسته میشکند و تبدیل به سدی بزرگ و قطور با مقاومتی بیشتر بر سر راه دشمن میشود. ارتش شهیدان مقاومت ایران و مجاهدین همین نقش را داشته و مقاومت را ماندگار و حیات بیشتری داده است. بر خلاف مرگ معمولی که یاس و دلمردگی و اندوه می آورد، این فدا و فداکاری ها باعث انگیزش و خیزش و ورود نسل های پیاپی به میدان شده است. هرکس از موزه شهیدان مقاومت ایران بازدید کرده باشد به عینه انگیزش آن را در خود و دیگران می بیند.
تئوری «فدا ضد نابودی»، اصلیترین پاسخ به مساله «بقا و ماندگاری»، در تاریخ معاصر ایران از جانب مجاهدین خلق بکار گرفته شده است. بنیانگزاران مجاهدین زمانی که به این تئوری رسیدند، اول از همه خود به آن عمل کردند و با پذیرش فدا شدن در مسیر مبارزه، هم این تئوری را اثبات کردند، و هم سازمان و استراتژی خود را بیمه و ماندگار کردند. آنها آغاز کننده مسیری بودند که سال ها بعد در زمان شیخ به «فدای حداکثر» ارتقا یافت و بالغ شد. شاید آن زمان پاسخ تئوریک به مسأله بقای سازمان، کار سختی بود اما گذشت ۵۸ سال از آن روز ها و رویدادهایی که پس از آن اتفاق افتاد باید دلیلی متقن و گواهی تاریخی اثبات شده ایی باشد، که آنچه ضد نابودی و عامل بقا و ماندگاری است، «فدا» بوده است. آن هم در شرایطی که تعادل قوا بطور مطلق به نفع شاه بود و هیچ چیز جز نابودی سازمان در چشم انداز متصور نبود.
(۱) نقل از دایره المعارف انگلیسی «انسیکلوپدیا».