نوروز سال 93، با پیامهای تبریک و شادباش های سراسر امیدبخش(!)مقامات جمهوری اسلامی همراه بود! تا بهار و نوروز امسال نیز از خزان زدگیِ جماعتِ اهلِ تزویر همگاه بوده و در امان نباشد!
گویا، خامنه ای خرسند از تحقق کمدیی بنام “حماسه ی سیاسی“موعودِ سال گذشته و قبول شکست تلویحی در “حماسه ی اقتصادی” خواندن پارسال، باردیگر و در ادامه ی تولید نام های بی محتوا، مضحک، من درآوردی و توام با بازی کلمات، امسال را “سال اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی ومدیریت جهادی” گذاشت؛ مثل همیشه ملغمه ای از تضاد و تناقض! آرزوها و اسم گذاری های رهبر جمهوری اسلامی، مثل شخصیت “دیو” در مجموعه ی “کلاه قرمزی” بار معنایی معکوس دارد! بی کلام، چنین حکایت میکند که دلخوش به این نباشید که اقتصاد را دچار رکود و تورم و ورشکستگی نمودم، فرهنگ را هم به چنان فلاکتی خواهم نشاند!
شاید تنها مزیت این نام گزاری ها، فراهم کردن بستری مناسب برای سرگرمی و جک سازی مردم و طرح داستانهایی پیرامون آن و بحث در تاکسی و صف های نانوایی و دید و باز دیدهای نوروز باشد!
رفسنجانی ! پیر مکار و کارکشته ی نظام، هم به سنت گذشته کوشید متفاوت باشد و با تفألی به حافظ، مطلع غزلی را پیام نوروزی نمود که برای شخص من و حتما خیلی ها یادآور دهه ی فجر و جشن های زجرکُش کننده ی مدرسه بود:
بر سر آنم که گر ز دست بر آید
دست به کاری زنم که غصه سرآید
مصراعی که بعد از 20 سال از اولین باری که درمدرسه آن را شنیدم هنوز ربطش را با سرنوشت مردم و سرزمینم نفهمیدم؛ “فجر“ی که یادآور زجرآور ترین و سیاه آلودترین روزهای این آب و خاک بود و هست و خواهد بود و نه تنها روزگاری چون شِکّر نیاورد که روزگار محنت و هراس را مضاعف کرد و نه تنها فرشته ای ندمید که دیوی صد بدتر بیرون پرید!… هیولایی دین خو و حیله گر!
سال پیش رو را چه سالی قرار است شود که این خیمه شب باز پیر، نوید میدهد که میخواهد دست به کاری بزند که غصه سرآید؟
و اما روحانی که “نوروز” ایرانی را با “عطر دل انگیز کوثر” توام میکند –همو که زایشش، زاده ی گسترش فشارهای جهانی بر حکومت و حضورش تنها خفیف کردن بار فشارها بر رژیم و نه ایران به خفت خو داده شده! است و به راستی توهم برش داشته که با “حمایت مردمی” به این جایگاه برکشید و نه به اشارت مقام رهبری و آن هم برای بَزَک جهانی و زمان خری و مانع تراشی از انفجار نارضایتی های داخلی و خارجی!- در پیام خود “برای آنهایی هم که به دلایلی کنار خانه و خانواده خود نیستند، آروزی رفع مشکل میکند“!!
روحانی در کلی گویی رفع تکلیف کننده اش، برای خانواده ی آن مرزبان بی گناه که در آرزوی دیدن نوزاد ده روز و هرگز ندیده ی خود ماند و قربانی انتقام جویی ها و سیاست های سرکوب گرانه ی حکومت مرکزی شد! یا برای صدها و صدها خانواده ای که نوروز خود را در راه یا کنار زندان برای دیدن عزیزانشان، سپری می کردند، چیز چندانی در چنته برای بیان نداشت!
گویا رییس جمهور اسلامی نیز همچون وزیر امور خارجه ی عوام فریبش –جواد ظریف– نام زندانیان وجدان و اندیشه و باور را نشنیده و نمی شناسدشان و منتظر است تا همچون او از قطع نامه ی اخیر اتحادیه ی اروپا عربده کشی کند و از این حرف حق آنها –که انتخابات در ایران تشریفاتی و فرمایشی است– برافروخته و برآشفته شود!!
و اما گوشه ای کوچک، اما تلخ از عیدی و هدایای نوروزی “دولت تدبیر و امید” به زندانیان “سالن 7 ندامتگاه مرکزی کرج” به مناسبت فرارسیدن “بهار اعتدال“!:
– فروشگاه و بوفه ی زندان؛ همان مکانی که زندانیان برای فرار و فاصله ی اندکی از غذاهای بی کیفیت و ناکافی و خوردن کمی میوه و خریدن سیگار –آن هم با پرداخت چند برابر قیمت نسبت به بیرون زندان– هر روز به آن پناه می آوردند، بدون اطلاع قبلی و ارائه ی دلیل منطقی، از 28 اسفند –درست شب عید– تا تاریخ 17 فروردین تعطیل میشود!
این به این معناست که 600 نفر زندانی تنها مجبور بودند از جیره ی حقیرانه ی زندان استفاده کنند که در نتیجه اکثر آنها گرسنه می ماندند یا با سوءتغذیه سر بر بالین های سفت و کثیف می گذاشتند!
چنین مواردی درست در روزهایی اتفاق میافتد که انتظار آن میرفت به مناسبت ایام نوروز با آوردن “خوراکیهای متنوع و مخصوص عید“، کمی از درد ومشکلات زندانیان ناشی از دوری خانواده وتحمل شرایط غیرانسانی و طاقت فرسای زندان و بیماری های متعدد کم شود نه اینکه همان اندک دلخوشی و مایحتاج ناچیز نیز قطع شود!
– تمامی این فشارهای روحی و مشکلاتی که بواسطه کمبود غذای مکمل و نبود سیگار بر زندانیان تحمیل شد، باعث تشدید تشنج، درگیری و نزاع شد؛ تا جایی که در 15-16 فروردین در جریان یکی از این دعواها، زندانی بنام “ایلامی” مجروح شد که بدلیل بی توجهی و دیر رسیدن آمبولانس، جانش را از دست داد و با مرگش شرایط را متشنج تر و ملال آورتر کرد، بطوریکه به گفته چند تن از زندانیان، بدترین ایام نوروز را داشته اند.
آری! این است ارمغان بهار اعتدال به بی حق ترین و مورد ظلم واقع شده ترین قشر –زندانیان سیاسی-! چنین حکومتی که به مردم خودش رحم نمیکند، چطور میتواند با جامعه ی جهانی پیرامون مساله ی هسته ای صادق و پایبند باشد. وقتی در برابر این جنایات ساکت است و هر اقدام و قطعنامه و گزارشی را به شدت رد میکند یا برچسب میزند؟!
تا وقتی که پاشنه ی آشیل و چشم اسفندیار جمهوری اسلامی ایران –حقوق بشر و حق پایمال شده ی مردم مورد ستم– نقطه ی ممنوعه یا نکته ی ثانویه باشد، به سراغ مسائل دیگر رفتن، مصداق وقت تلف کردن و فرصت سوزی است و بس.
در چنین شرایطی که بهار به هزار رنگیِ دروغگویانِ جانی آغشته و آلوده است، شاید همان بهتر که همچون فروغ فرخزاد “به فصل سرد ایمان آورده شود“!!
13 آپریل 2014