روح الله خمینی، بنیانگذار نظام ترور و وحشت کنونی حاکم بر ایران، در ادامه سیاست پسمانده و ارتجاعی خود و برای به انحراف کشیدن هدف اصلی انقلاب ضد سلطنتی مردم ایران و ایجاد بحران برای سرکوب نیروهای انقلابی و در نتیجه تداوم حکومت خود، به بهانه مبارزه با امپریالیسم اصطلاحی تبلیغاتی “شیطان بزرگ” را به امریکا اطلاق کرد.
وی گفت:«آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند، آمریکا در مقابل مسلمین نمیتواند خودنمایی کند، ما یقین داریم اگر دقیقاً به وظیفه مان که مبارزه با آمریکای جنایتکار است ادامه دهیم، فرزندان مان شهد پیروزی را خواهند چشید، ما دنبال این نیستیم که آمریکا برای ما کار بکند، ما آمریکا را زیر پا می گذاریم، ما آن قدر صدمه که از آمریکا دیدیم از هیچ کس ندیدیم، آمریکا دشمن شماره یک مردم محروم و مستعضف جهان است، سلطه آمریکا تمام بدبختی های ملل مستضعف را به دنبال دارد، همه گرفتاری که ما داریم از دست آمریکا داریم، همه مصیبت ما زیر سر آمریکا است و آمریکا شیطان بزرگ است«.
در ژانویه سال ۲۰۰۲ میلادی،تنها چند ماهی از حملات تروریستی یازدهم سپتامبر به نیویورک و واشنگتن، جورج بوش رئیس جمهور وقت ایالات متحده آمریکا نیز در گزارش سالیانه خود به مجلسین و ملت آمریکا برای اولین بار از اصطلاح «محور شرارت» استفاده کرد و سه کشور عراق، ایران و کره شمالی را اجزای اصلی این محور نامید.
اما علیرغم همه فحاشیهای تبلیغاتی سالهاست که “شیطان بزرگ” و “محور شرارت”، اگر چه در خفا با یکدیگر همکاری کرده و میکنند.
اگر دقت کرده باشید، علی خامنه ای رهبر رژیم” محور شرارت” در مورد بمب بارانهای “شیطان بزرگ” در عراق علیه گروه “داعش” سکوت کرده. اخوند حسن روحانی، رهبران سپاه پاسداران و رسانه های دولتی نیز به عملیات نظامی امریکا چشم خود را بسته و سخنی به میان نمیاورند. اگر هم انتقادی بوده در مورد منافع و حضور دراز مدت امریکا در منطقه است و در مورد تحولات اخیر متمرکز نشده است.
مقامات ایالات متحده امریکا نیز کمتر انتقادی از فعالیت های نظامی، فرستادن نیرو و تجهیزات نظامی رژیم به بغداد نکرده، که خود روشنگر همکاری این دو دشمن اصلی در زمینه های مقابله با گروه داعش و حمایت از دولت نخست وزیر و دولت جدید عراق است.
البته این همکاریهای تاکتیکی بین امریکا و رژیم ایران چیز تازه ای نیست و بویژه پس از حمله تروریستی ۹۱۱/ مورد بسیاری داشته است. اگر چه رژیم ایران علنا عملکردهای امریکا را محکوم میکرد ولی در بیرون راندن طالبان از افغانستان به امریکا کمک شتافت. حتما دست دادن سمبلیک کولین پاول وزیر خارجه وقت امریکا و منوچهر خرازی، وزیر وقت رژیم، در سازمان ملل متحد بخاطر دارید.
در سال ۲۰۰۳ نیز رژیم ایران ازبه طور تاکتیکی از حمله نیروهای امریکایی، از روی ترس از حمله احتمالی امریکا به ایران به عراق استقبال کرد و به نیروهای امریکایی نیز کمک رسانی کرد. که البته ایران به عنوان برنده اصلی جنگ بیرون امد و نفوذ خود را در زمینه های اجتمایی، سیاسی، اقتصادی و حتی نظامی توسع داد در صورتی که نفوذ امریکا بسیار کم رنگ شد.
در سال ۲۰۰۷ نیز امریکا سفیر خود در عراق، رایان کراکر، را مامور کرد تا با همتای ایرانی خود، حسن کاظمی قمی، دیدار و کند. این دیدار مشخص ساخت که همگرایی امنیتی، سیاسی و اقتصادی از عمده ترین اختلافات دو کشور بوده است.
و حتما دود و دمهای اخوند روحانی را نیز در سال گذشته در رابطه با تماس تلفنی با باراک اوباما که در اوج حضیض و درماندگی، در حاشیه حضور وی در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل ،فراموش نکرده و گفتگوهای بتدریج افشا شده ای که در خفا در رابطه با مسائل هسته ای ایران انجام شد را به خاطر دارید.
با این تفاصیل امریکا و کشورهای غربی از همکاری با چنین رژیمی چه طرفی خواهند بست؟ تجربه سالهای طولانی در استمالتهای پنهانی و اشکار غرب با رژیم قرون وسطائی اخوندی تا کنون به اثبات رسانده است که نتیجه ای معکوس داشته است. تحولات اخیر منطقه و گسترش هژمونی ایران در منطقه و بویژه در عراق، بخصوص پس از خروج نیروهای امریکائی از عراق صحت این نوع تفکر را ملموس تر میکند.
حال اگر امریکا با کمک ایران موفق شوند گروه داعش را از عراق بیرون برانند، حیدرالعبادی نخست وزیر جدید عراق، هم به ایران وهم به امریکا که هردو نیز به دنبال ادامه نفوذ سیاسی، امنیتی و اقتصادی خود به منظور در جهت تامین منافع استرتژیک خود خواهند بود، بدهکار خواهد شد و در نتیجه میدان عمل مستقل دولت عراق را محدود خواهد کرد.
از طرف دیگر ممکن است این همکاریهای تاکتیکی اثر مثبتی نیز بر روی مذاکرات هسته ای داشته باشد. اما نباید فراموش کرد که شکافهای عمیقی بین اهداف و جاه طلبی های منطقه ای و جغرافیایی سیاسی آمریکا و ایران، از جمله مورد موضع ایران در قبال اسرائیل، متحد استراتژیک آمریکا در منطقه، و حمایت تهران از حزب الله و حماس وجود دارد، که علل اصلی تنش هستند. مطمئنا امریکا از یک سود در جهت حفظ منافع استراتژیک خود در منطقه است و از سوئی دیگر رژیم حاکم بر ایران همچنان بدنبال اعمال هژمونی خود در منطقه، و در نتیجه در متضاد با خواسته های امریکا عمل خواهد کرد. این موضوعات طبیعتا همگرائی و همزیستی سیاسی بین طرفین را با خطری جدی مواجه خواهد کرد.
اما جالب اینجا است که نه امریکا و نه دیگر دولتهای قدرتمند غرب، از تمامی اشتباهات گذشته خود در برخورد با “محور شرارت” و پدر خوانده تروریسم درس نگرفته اند.
گویی که کلمات نیز از معانی خود تهی شده اند. وگر نه “رهبران دمکراسی جهان” باید پس از ۳۶ سال درس میگرفتند که نمیشود با کمک پدر خوانده تروریسم، رژیم ایران، به جنگ فرزند ناخلف تروریستش، داعش، رفت. انها باید تا کنون درک میکردند که صلح، امنیت و ثبات به منطقه را نمیتوان با همکاری با حکومتی که خود عامل اصلی تهدید صلح جهانی، صدور تروریسم و بی ثباتی است، به منطقه باز گرداند.
همکاری کشورهای غربی از جمله امریکا با رژیم تروریستی اخوندی در عراق بسیار بچه گانه و ناخردمندانه است. اینگونه همکاری اگر چه ممکن است در کوتاه مدت سبب عقب نشینی گروه تروریستی داعش شود اما مشکل را برای همیشه حل نخواهد کرد و به ایجاد صلح در خاورمیانه نیز کمکی نمیکند.
برای مقابله با چنین تهدیدهایی باید قلب این تهدیدها را، که همچنان در تهران می تپد نشانه گرفت. واقعیت این است که تا کنون رژیم ایران بیشترین منافع را از پیشروی وحشیانه داعش در عراق به کیسه خود ریخته است. راه اصلی تمامی تنشها و بحرانهای گریبانگیر منطقه از مسیر تغییری دموراتیک در ایران ممکن است.
مجتبی قطبی
۲۴ اوت ۲۰۱۴