آقای تاجزاده
در واکنش به انتشار نوار جلسه هیات مرگ با منتظری نوشته اید: “من به سهم خود از خانوادههای اعدامشدگان آن فاجعه از جمله بازماندگان قربانیانی که عضو مجاهدین خلق نبودند، پوزش میطلبم.”
به این عکس نگاه کنید. این فقط یکی از دهها گور جمعی است که در جریان کشتار 67، در جای جای ایران، شبانه و مخفیانه کنده شد تا پیکرهای اعدام شدهها را بدون اطلاع خانواده و مردم، در آن روی هم بریزند و با مشتی خاک و بعضی جاها، با سیمان رویش را بپوشانند تا چهره جنایت را پنهان نگه دارند.
به این عکس خوب نگاه کنید و به ما بگویید دقیقا از خانواده چه کسانی باید عذرخواهی شود؟ اینها که در این گورهای جمعی دفن شدهاند، که بودهاند؟ اسم خودشان و مادر و پدرشان چه بوده؟ چطور میتوانید خانوادههای آنها را پیدا کنید و ازشان معذرت خواهی کنید؟
در هولناکی اتفاقی که این عکس به تصویر کشیده عمیق شوید و بعد جواب دهید: آیا بدون اینکه خانوادهها حداقل بدانند پیکر فرزندانشان کجا و در کدام گور جمعی دفن شده، اصلا عذرخواهی شما محلی از اعراب دارد؟!
نوشته اید: “من اندیشه، راهبرد و روش های تشکیلاتی فرقه رجوی را چنان فاشیستی و غیرانسانی میبینم که فقط با داعش قابل مقایسه است. با وجود این وقتی اعضای همین سازمان مخوف بازداشت، محاکمه و زندانی می شوند، حقوقی دارند که با هیچ توجیهی نمیتوان و نباید آنها را نادیده گرفت یا نقض کرد.” به نظر می رسد نه فقط حقایق زندگی همان خانوادههایی را که ازشان عذرخواهی کردهاید نادیده گرفتهاید که حتی نوار را هم خوب گوش نکردهاید.
منتظری آشکارا از پروژه کشتن همه اعضا و هواداران مجاهدین، حتی روزنامهخوان و نشریهخوانشان پرده برمیدارد می کند. اما شما، بسیار آگاهانه، همه آنهایی را که در زندان “اتهام” مجاهدین داشتهاند، “عضو” این سازمان و مسلح می خوانید و با داعشوار خطاب کردنشان، اعدامشان را همچنان به حق جلوه میدهید.
بعید است کسی مثل شما با پیشینه مسئولیت در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که سابقه «عملیات تروریستی» قبل از انقلاب خود را با افتخار در کارنامهاش بیان می کند، سازمانی که بعد از انقلاب در تشکیل و تاسیس کمیته های انقلاب نقش اصلی را داشته است، کمیته هایی که در سرکوب و دستگیری و شکنجه مخالفان جایگاه ویژه ای داشته، فرق بین عضو و هوادار یک سازمان سیاسی را نداند.
بعید است معاون سیاسی اسبق وزارت کشور، سهوا و بدون هیچ عمدی، همه آنهایی را که با “اتهام” مجاهد بودن، عضو یا هوادار یا روزنامه فروش یا روزنامه خوان بودند و در دادگاههای چند دقیقهای و بدون حضور وکیل محکوم شده اند را بریزد توی یک تابوت، درش را محکم میخ بکوبد و رویش برچسب بزند: “تروریست فاشیست” و خلاص!
به این داستان، که خلاصه یک زندگی بریده شده است فکر کنید. شاید چند شبی آرامشتان سلب شد و خوابتان نبرد: مهدی افتخاری، فرزند یک کارگر معدن، وقتی به همراه خانواده اش به اتهام هواداری از مجاهدین در مشهد در سال 60 دستگیر شد، 9 یا ده ساله بود، کلاس دوم-سوم دبستان. زندان پر از زندانی بود و چون جا برای آن همه نداشته اند، تعداد زیادی را در چادری در حیاط زندان نگهمیداشتند. چادری که هوایش روزها داغ بوده و شبها، خیلی سرد. سی و پنج نفر زندانی فقط دو تا پتو داشتهاند. مهدی افتخاری، در آن سرمای وحشتناک، شبها سرش را می کرده زیر پتو و آرام، گریه می کرده و به هم بندیاش میگفته که چقدر دلش برای مادرش تنگ شده است. او کوچکترین بود در بین کودکان زندان. هفت سال بسیاری از کودکان زندان که هم زمان با او دستگیر شده بودند، اعدام شدند.
فقط در همان زندان وکیل آباد مشهد، وقت کشتار 67، محمد حیدری 23 ساله بوده، علی آگاه 22 ساله، علیرضا سعیدی 24 سالش بود، علی سعیدی شریف آبادی 19 سالش بوده (یعنی وقت دستگیری فقط 12 سال داشته است)، محمدرضا سعیدی شریفآبادی، 23 سال داشته (پدر این دو برادر کارگر شهرداری بوده است)، ابوالفضل طالب بیدختی 21 سال و علی گلی 22 سال. این ها همه شان در زندان بالغ شده بودند، هفت سال حبس کشیده بودند و دیگر باید آزاد می شدند که اعدام شدند. پیکر آنها را به همراه بقیه اعدام شدگان در “لعنت آباد” بهشت رضای مشهد و در گورهای جمعی که با عجله و شبانه با بولدوزر حفر شده ریختهاند.
نوشتهاید: “متواضعانه آنان ]خانواده ها [را فرامی خوانم تا با تأسی به ماندلا “ببخشند اما فراموش نکنند” تا ایران و ایرانی از چرخه شوم نفرت و کینه و انتقام رها شوند.” اول اینکه روایت شما از اتفاقی که در آفریقای جنوبی افتاد یک روایت جعلی و خودساخته است است. در آفریقای جنوبی، قربانیان پیروز شده بودند. اما در آنجا هم، تنها جنایتکارانی بخشیده شدند که ابتدا، در مقابل کمیسیون حقیقت ایستادند و درباره کارهایی که کرده بودند، حقیقت و همه حقیقت را بیان کردند. جلسات کمیسیون حقیقت از رادیوی ملی پخش می شد و همه مردم، درباره جزییات دهشتبار جنایت های رژیم آپارتاید، آگاهی پیدا میکردند.
دوم اینکه در ایران، خانواده های اعدام شدگان کشتار 67 و البته سایر قربانیان فجایع دهه اول استقرار جمهوری اسلامی، سی وچند سال است که دنبال جواب سوالات سادهشان میگردند، اینکه بچه هایشان را چرا کشتند؟ چگونه و کجا آن ها را کشتند؟ چه کسانی مسئول بوده اند و پیکر بچه هایشان را کجا دفن کرده اند؟
برای پرسیدن این سئوالهای ساده، جز جواب، هر برخوردی را تجربه کرده اند: توهین شنیده اند، کتک خورده اند، دستگیر شده اند ، حتی از عزاداریشان و حتی گذاشتن گل بر روی گورهای جمعی جلوگیری کرده اند. آنها مستحق دانستن حقیقت هستند. مستحق این هستند که شاهد و شاکی محاکمه عاملان و آمران آن جنایتها (تکرار می کنم، محاکمه و نه انتقامجویی) باشند. خانوادهها مستحق آنند که خساراتی که به آنها وارد آمده جبران شود و نیز، از فرزندانشان اعاده حیثیت شود. جامعه نیز حق دارد از اینکه چنین جنایتهایی هیچگاه در آینده تکرار نخواهند شد، اطمینان حاصل کند.
مهمترین دستاورد کتاب خاطرات منتظری، انتشارسند فتوای کشتار و همینطور برخی جزییات مربوط به اعدامها، از زاویه مقامی بلندپایه در درون نظام بود. این نوار هم اطلاعات تازهای را به خصوص درباره اینکه آغاز روند کشتار زندانیان، سه-چهار سال قبل از سال 67 بوده و نه پس از پایان جنگ و نه به تلافی عملیات فروغ جاویدان، در اختیار عموم قرار میدهد. پس از عذرخواهی، شما، شخص شما، از میان حقایق ناگفته، انکار یا تحریف شده، چه دارید که امروز در کفه وجدان جمعی و تاریخ مشترک “ایران و ایرانی” بگذارید؟! شما، به عنوان یک مقام دولتی دهه 60، چه اطلاعات درونی دارید که باید سکوتتان را درباره آن بشکنید؟!
آقای تاجزاده
اگر این عکس را دیدید و آن سرگذشتها را خواندید و احیانا چند شب خوابتان نبرد، اینها منابعی است که برای مطالعه بیشتر معرفی می کنم که شاید در بیخوابیهای شبانه به آن رجوع کنید:
1. عکسهای بیشتر از یکی از مکانهایی که اعدامشدگان سال 67 در آن، به احتمال قوی به شکل جمعی، دفن شدهاند: https://goo.gl/FPvzqy.
2. اسامی و سرگذشت زندانیان نوجوان مشهد که به اتهام هواداری از مجاهدین، هفت سال حبس کشیدند و در آستانه به پایان رسیدن حبسشان در کشتار 67 اعدام شده اند را از شهادت رسول شوکتی، زندانی سیاسی سابق و از شاهدان کشتار 67 در زندان وکیل آباد برداشتهام. متن کامل این شهادت نزد عدالت برای ایران ثبت شده است. بخشی از خاطرات او نیز اینجا منتشر شده است: http://goo.gl/fGbeX8.
3. سند دو جلسه بهمن ماه سال 59 در دفتر نخست وزیری درباره تصمیم گیری برای بستن نشریات و دفاتر سازمان های سیاسی و برخورد شدید با اعضا و هواداران سازمان های مخالف و اعدام آن ها. این جلسات، چهار ماه قبل از اینکه سازمان مجاهدین اعلام ورود به “فاز نظامی” کند، تشکیل شده و به خوبی نشان می دهد که پروژه حذف فیزیکی مخالفان سیاسی جمهوری اسلامی ماه ها قبل از اینکه انفجارهای دفتر نخست وزیری و حزب جمهوری اسلامی رخ دهد شروع شده بوده است. از جمله حاضران در این جلسات، موسوی اردبیلی، بهزاد نبوی، نصرالله جهانگرد، خسرو تهرانی، مرتضی رضایی و محسن سازگارا بوده اند. (جنایت بیعقوبت، عدالت برای ایران، 2011، پاورقی صفحه 29): http://goo.gl/yOIY5u.
4. درباره تاریخچه تشکیل سازمان مجاهدین انقلاب که از ائتلاف هفت گروه اسلامی مخالف شاه که معتقد به مبارزه مسلحانه بودند، ایجاد شده است: http://goo.gl/GlW4NH.
5. درباره تاریخچه تشکیل کمیته های انقلاب و نقش سازمان مجاهدین انقلاب در آن (کتاب خاطرات آیت الله مهدوی کنی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385، فصل چهارم، به خصوص صفحه 230 به بعد): https://goo.gl/FPvzqy.
– البته که بیش از آن چه در این دو منبع درباره سازمان مجاهدین انقلاب آمده ، از تاریخ آن اطلاع و در آن نقش داشته و دارید، اینها را فقط گذاشتم برای اینکه یادآوری کنم ما هم می دانیم!
6. در مورد تجربه آفریقای جنوبی، با وجود اینکه به انگلیسی زیاد نوشته شده، مطلب علمی و دقیق به فارسی خیلی کم هست. “نه بخشش نه انتقام؛ تجربه عفو در آفریقای جنوبی”، مقالهای که در دو بخش منتشر شده یکی از بهترین هاست برای آن ها که واقعا می خواهند بدانند آفریقای جنوبی چگونه با گذشته خود روبهرو شد (نه بخشش نه انتقام؛ تجربه عفو در آفریقای جنوبی، رها بحرینی، بیبیسی فارسی، نوامبر و دسامبر 2013): http://goo.gl/DhhQWj و http://goo.gl/HTpFhj.
7. درباره سی و چند سال تلاش خانوادهها در جستوجوی حقیقت و عدالت و نقض اولیهترین حقوق آنها (داستان ناتمام، عدالت برای ایران، 1394): http://goo.gl/GlW4NH.