حسین پهلوان: تقابل یا تعامل

تقابل  در فرهنگ ادبیات مقابله کردن و جنگیدن با طرف متخاصم است . اما چگونگی وچرائی تقابل  بستگی به دستاورد آن برای اهداف کوتاه مدت و راهبردی آن دارد. در نظر بگیریم که در روستائی زندگی میکنم که اولین مراحل  زندگی اجتماعی سنبلیزه میکند. ساکنان روستا در جلگه ای زندگی میکنند که دارای زمینهای کشاورزی محاط شده بین کوهائی که در زمستان یخبندان ولی  تابستان پر آب و علف که یک نهر آب از آن روستا جاری است. علیرغم استقلال نسبی، این روستا نیاز به راههای تنفسی در مقابل بلایای زمینی و آسمانی و تهیه ابزار تولید و انرژی  و دارو و تعلیم و تربیت نسلهای بعد برای زندگی اجتماعی و از جمله ارتباطات دارد. 

اگر در گذشته نه چندان دور تولیدات این روستا برای سکنه آن کافی بود  بعلت ازدیاد جمعیت تولیدات کشاورزی دیگر کفاف ساکنان را نمیدهد. چه تدبیری باید اندیشید تا حداقل آن رفاه نسبی حفظ شود؟ راه حل در تغییر زیر ساختها  و مشارکت عمومی در سرنوشت و مراجعه به آراء عمومی و تقسیم عادلانه ثروت و امکانات درروستا است و لاغیر.

. آب و زمین  و چرا گاههای اطراف  روستا و صرفه جوئی در هزینه ها  و صادرات محصولات مازاد روستا و واردات  مهمترین نیاز های اولیه بعبارت دیگرصرفا تعامل با دیگر  روستاها و شهر های مجاور این ارتباط راممکن می سازد. 

حال تصور کنید یک مرد رند از خدا بیخبر در یک سال قحطی آمده در روستا  که مردم محتاج آب و نان اند بیاید و خود را ناجی مردم جا زند و “علاوه بر مادیات  معنویات مردم را بخواهد بهبود بخشد …” اما پس از چند ماه بادکنک های ترمیم روستا  بترکد و ناتوانی اش عیان شود بعد سر جنگ با همسایگان را درپیش گیرد و اختیار جان و مال و ناموس   مردم را طلب کند تا مخالفان سیاست خود را در تنور جنگ بسوزاند و این سیاست را پایانی نباشد به آن میگویند  تقابل تا ابد و تا آخرین نفر و تا اخرین خانه .

 زاویه  نزول رویای “بهبود معنویات ” حاکم  دجال به چاه باطلی راه میبرد که چشم انداز  راه بردی آن به سوی ” بهشت موعود” از جبهه های  آتش گداخته جنگی میگذزد که میبایست ابتدا درمردم در  آن خاکستر شوند. 

چرا تقابل  ابدی بجای تعامل،  ولوموقت، به بهای امتیازات بیشمار  از طرف “مت خاصم “؟

البته برای دستیابی  به حقوق حقه فردی و اجتماعی باید برایش جنگید و کسی آزادی و حقوق مسلم را کسی و یا حاکمی مستبد به کسی نمیدهد.. 

جنگ همیشه با نیزه و تیر و تبر و توپ وموشک  در هوا و زمین نیست . در جوامع امروزی که بشر آنرا متمدن مینامد باید طبعا بتوان از راههای مدنی  با جهان خارج در یک گفتگوی سازنده به بحث نشست که بمراتب سخت تر از جنگیدن در جبهه است اما یک فرق اساسی دارد که نه در طول جنگ و نه در پایان جنگ  زیر ساختها ی مملکت دست نمیخورد . البته بدین معنی نیست که در مقابل متجاوزراه تسلیم را در پیش گیریم. 

راستی  چرا نباید بجای سخت افزار به نرم افزار روی کرد که بسیار  کم هزینه تر است ؟ در صورتیکه میدانیم با تقابل و تجاوزبه خارج  از محدوده خود، دیگران راهم وارد عکس العمل و متحد میکنیم که دارو ندار ما را بر باد خواهند داد.  دشمنان خارجی زیر ساخت ها و اقتصاد روستا و در ابعاد کلان تر کشور را ویران میکنند. 

 چه کسانی  در یک “تقابل دائمی ” برنده اند .  مسلما آنهائیکه در اریکه قدرت نشسته اند  همان کسانی هستند با جان و مال مردم بازی میکنند به بهانه جنگ  مخالفین حاکم را تحت نام ستون پنجم به جوخه اعدام میسپارند برای تقابل دائم  مردم را مجبور به پذیرش حاکمیت کرده و امکانات مالی را در معاملات پشت پرده به جیب میزنند . پس از خیانت های تسلسلی و جنایات جنگی  بیشمار هر گز حاضر به مصالحه و کوتاه امدن برای یک تعامل حتی عادلانه نیستند چون میدانند حسابرسی در پیش است. اگر جنگ تمام شود مردم بدنبال مطالبات خود میافتند که حکومت توان  پاسخگوئی آن را ندارد. مثال در این زمینه بیشمار است.

 سئوال اساسی اینجاست  آیا میشود با رژِیمهائی یا همان والی روستا و یا کدخدای محل که دستش به خون دهها نفر و در یک کشوور بابعاد  میلیونها نفر آغشته است مصالحه کرد و یا بقول امروزی ها با ” تغییر رفتار ” تعامل و صلح کرد؟ 

پاسخ به این سئوال بسیار ساده است .

 باید دید که  بده بستان میز مذاکره  بر سر چیست ؟

 یک دیکتاتوربرای خلاصی از عواقب حنایات  خود درطول سالهای متمادی، مسلما در قدم اول تضمین  بقای خود از طریق باقی ماندن در حاکمیت است . او میخواهد تا عمر دارد مصونیت داشته باشد  مثل پینوشه در کشور شیلی ، ا و خوب میداند که قرار داد صلح و یا تعامل، معامله با بیگانگان است  نه با مردم که سالها انها را کشته است و شکنجه کرده است و جبر و اجبار و فقر و محرومیت… کشیدند  و فساد و دروع دیده و شنیده اند . آیا هستند کسانی که میخواهند به چنین حاکمی که مردم خواهان برچیدن بساط آن هستند  تضمین امنیتی بدهند ؟ یعنی خود شریک جرمی شوند که در مستقیم دستی در آن نداشته اند . الببته هستند کشورهائی که در زمان ستمگری همین حاکم   از زیر با او میساختند و شمشیرش را هم تیز میکردند اما دادن چنین تضمینی چقدر ارزش دارد؟ مسلما لرزان و موقت است .

مثال ساده این روستا  همان حکومت ولایت فقیه است . که تصور نمیرود که جهان   چنین حکومت فاسد و دروغگوئی را در تاریخ بیاد داشته باشد . تاسف در این است  که هنوز کسانی و یا گروهی از کشور ها هستند که میخواهند ازدرون این رژیم فاسد ” میانه رو و رفرمیست ” هم  دربیآورند. 

از تحولات منطقه باید عبرت گرفت ایران و عراق و لبنان  و سایر کشورهای در حال شورش و انقلاب را ببینید . چه عوامل این  رژیم، روی تقابل و یا از ترس، تعامل مستحب پیشه کنند، تاریخ مصرف آنها سر رفته  است . پیام این نسل در خاورمیانه که از شعار های آنها پیداست . آنها از ظرفیت دینی خود برای جنگیدن ستفاده میکنند  و خواستار ترمیم کابینه و یا صرفا تعویض افراد نیستند ، بلکه آنها علیرغم نداشتن رهبری واحد خواستار تعویض سیستم از  ” حکومت بر مبنی فرقه گرائی دینی و قومی” به ” یک دموکراسی سکولار ” میباشند. 

شعار های مردم عراق  که” شیعه و سنی برادرند  واین کشور فروشی نیست ” ایران اخراج اخراج، بغداد آزاد آزاد   ” پیام روشنی است. و قرار گرفتن همه تفکرات کنار یکدیگر شکست یک تابو در خاورمیانه است . 

تلاشهای کودکانه  جامعه اروپا چه موافقت با رهبران فعلی در  سرکوب مردم لبنان و عراق و یا دیالوگ سازنده در فرقه های دینی  گذشته چیزی جز تلاش مذبوهانه چیزی نخواهد بود . آنها پیروان یک رهبر مذهبی و حزبی نیستند  بلکه نسلی نو و روشنفکر از جریان نسل جوان سکولار جهانی اند که بسادگی فریب نمیخورند .

 اقدامات بعدی این نسل جوان از عراق تا هرجائی که  حکومت ولایت فقیه بعنوان نماینده ارتجاع دینی منطقه،  عقب نشینی از خواسته های تظاهر کنندگان نیست ، بلکه راههای پیچیده تر  دیگری است که شاید دامنه این آتش تا خیلی از جاها گسترش یابد. 

پیوند سراسری  قیامهای اخیر عراق و لبنان  با جنبش دموکراسی خواهی ایران  بر مبنی سکولار دموکراسی با حفظ  فرهنگ منطقه شعله ور است ، از جنس  تغییررژیم با برنامه های سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت در ایران که  در سالهای 1980 آغاز شده است هماهنگ و همگون است (حتی اگر رابطه ارگانیک هم نداشته باشند)  دیگر خاموش شدنی نیست و طلیعه صلح را بعد ازدستیابی به بهار دموکراسی را در منطقه نوید میدهد. 

 بنا بر این  بهترین استراتژی  و راه حل پایدار منطقه  بالفعل انفجاری خاورمیانه  که اکثرا مسلمان هستند، فاصله گرفتن تام و تمام  از حکومت ولایت فقیه ایران در حال فروپاشی ایدالژیکی و سیاسی  همراه با قطع هر گونه دیالوگ با سران حکومت و دستجات آن در عراق ست  و در مقابل برسمیت شناختن شورای ملی مقاومت ایران بعنوان الگویی قابل قبول  و قابل تطبیق با فرهنگ سیاسی و فکری خاورمیانه که برنامه هایش همه جانبه و فراگیر است میباشد. 

حال که “تعامل ” در موقعیت کنونی ” سم مضاعف” است   یک ” تقابل” قاطع با ولایت فقیه بکمک میلیونها آزادیخواه سکولار از شهد عسل  بکام جهان حلاوت بخش تر میباشد. 

حسین پهلوان

27 اکتبر