جزئیات یک اعدام جنایتکارانه در ملأ عام در رشت

گزارشی از اعدام یک قاتل در پارک دانشجوی رشت : ساعت ۱۱ شب نهم مهر- کارگران در پارک دانشجو در حال کار هستند. پیچ داربست‌ها یکی پس از دیگری بسته می‌شود کنجکاوی رهگذران خیلی به طول نمی‌کشد بنر‌ها که برپا می‌شود داستان داربست‌ها هم مشخص می‌شود روی یکی نوشته شده: و لکم فی القصاص حیاة یا اولی الالباب لعلکم تتقون؛ «و برای شما در قصاص حیات و زندگی است‌ای صاحبان خرد، تا شما تقوی‌پیشه کنید» یکی می‌گوید قراره بعد اذان صبح اینجا یکی رو دار بزنن!

 			 				 					گزارش یک اعدام در ملأ عام در رشت

از مجید سرپناه که به‌عنوان قاتل شناخته می‌شود اطلاعات زیادی در دست نیست ساکن احمد گوراب رشت بوده و در خبر‌های اولیه جز اراذل واوباش معرفی‌شده است.

ساعت ۲ صبح دهم مهر
کارگران کارشان تمام شده پلیس در منطقه مستقر است و آن‌ها که داستان را می‌دانند و کنجکاوند به سمت پارک دانشجو می‌آیند. تعداد جمعیت رو به افزایش می‌رود باهم صحبت می‌کنند و از بخشش صحبت می‌کنند آن‌ها انتظار یک معجزه دارند.

۲۰ دقیقه از اذان گذشته و مجید تا قبل طلوع آفتاب یعنی ساعت ۶ اعدام می‌شود. شعار «ببخشش ببخشش» شماری از ۳ هزار نفری که در پارک بودند تا آسمان رفته است. مردم از آخرین امید‌های باقیمانده درونشان استفاده می‌کنند. جمعی قرآن به دست دارند و یا برایش دعای توسل می‌خوانند و هرچند دقیقه باهم تکرار می‌کنند «یتیمه ببخشش»، «رضایت رضایت» چهره‌ها نگران و سیگار‌ها یکی پس از دیگری روشن می‌شود.

مانند تمام اعدام‌های درملأعام دیگر کودکان هم حضور دارند. آن‌ها خواب‌آلوده و با چشمان هراسان دنبال شانه‌ای برای خواب هستند و این بار پارک برایشان ترسناک‌ترین جای دنیا شده است.ا

اما دوستان مجید همچنان امید دارند، صدای «العفو العفو» مردم همچنان بلند است که مجید با همراهی گارد یگان ویژه وارد پارک می‌شود. چیزی خوانده می‌شود مانند بیانیه قبل از اعدام طناب دار بر گردن مجید است و همه‌چیز آماده است و لحظه‌ای بعد مجید با لباسی یکدست مشکی و دمپایی سفید برای آخرین بار پارکی را که می‌گویند پاتوق او و دوستانش بوده، محو و گذرا می‌بیند شاید هیچ وقت فکر نمی‌کرد زندگیش برای بقیه اینقدر مهم باشد.

جرثقیل مرگ آماده است ساعت ۵:۳۰ دقیقه را نشان می‌دهد صدای ناله و شیون بلند می‌شود کار مجید تمام می‌شود. در گوشه و کنار صدای آه و ناله و شیون می‌آید آسمان هرلحظه روشن‌تر می‌شود، ولی چشمان مجید دیگر هیچ وقت آسمان را نمی‌بیند و زندگی برایش تمام می‌شود. سایت مرور