جعفر عظیم زاده، زندانی سیاسی در حال اعتصاب غذا: تا آخرش می‌ایستم

محسن رحمانی یکی از هم بندان سابق زندانی سیاسی جعفر عظیم‌زاده که برای ملاقات با وی به بیمارستان سینای تهران رفته بود طی نامه‌یی از پایداری و ایستادگی وی می‌گوید. در این نامه آمده است:
«امروز که شنیدم بیهوش شد دیگر نتوانستم ساکت بمانم و این منظره تلخ را به تماشا بنشینم و پرپر شدن این مرد بزرگ و خنده رو را نظاره کنم در حالی که مدتی با او زیسته‌ام و مرهم و محرم سختیهای زندان بوده‌ایم..

جعفر همواره شاداب و سرشار از روحیه بود، حال چه شده بی‌حال و گرفته از روزگار، تکیده و خسته بر روی تخت بیمارستان نفس هایش به شماره افتاده و حالش تعریف چندانی ندارد..

آقا جعفر در بند هم آزاده بود.. اهل بحث و گفتگو.. به اقتضایش جدی و منطقی.. به وقتش افتاده و صبور.. از سادگی و آرامش و صداقت این مرد هرچه بگویم کم گفتم..

زمانی می‌توانی به صبوری و متانت او پی ببری که با او همکلام و همقدم شده باشی.. در پاره‌ای پیشآمد موارد اختلاف نظر، به‌نحوی مخالفت می‌کرد که در موضعگیریهایش صورتی از بداخلاقی و عتاب جاری نبود و دیگر سلایق را محترم برمی‌شمرد.

در زندان هم درد کارگران با او بود و هم‌چون برخی چوب مصلحت را بر گردن حقیقت نمی‌کوبید و مجدانه پیگیر حقوق زندانیان سیاسی بود.. همه را به یک چشم میدید و خودی و غیرخودی نمی‌کرد..

زمانی که نوبت به اعتصاب رسید در روزهای نخستینی که با هم بودیم و من وقتی با مزاح و شوخی می‌خواستم فضای سخت اعتصاب را برایش آرام کنم از پاسخ‌ها و بگو بخندهایش شگفت‌زده می‌شدم..

آنقدر این مرد قوی است که به‌لحاظ بدنی هم با این‌که اعتصابش جدی‌تر از بعضی اعتصابهای این چند سال اخیر است، خیلی دوام آورد.. و دیرتر دچار بحران شد.. روزهای اول به من می‌گفت:
من تو سختی بزرگ شدم و شبهای زیادی گرسنه خوابیده‌ام و به این زودیها نمی‌افتم..

یکبار گفتم: آقا جعفر شما سه تا پسر دارید حیفه اونهاست و سنشونم کمه، من هم سن و سال فرزند بزرگ شمام، زندگی اونها براتون اهمیتی نداره؟

در جوابم گفت: زندگی صدها کارگر که نون ندارن به بچه‌هاشون بدن اهمیتی نداره؟.

هنگامی که فریاد می‌زد و می‌گفت: وقتی پایه حقوق کارگران بنا بر اونچیزی که از مراجع رسمی اعلام شده ۸۰۰ هزار تومان.. و طبق گفته همان نهادها خط فقر در کشور بیش از یک و نیم ملیون تومان اعلام شده.. حال برای سفره کارگران چه باید کرد؟

وای بر ما و وای بر جمهوری اسلامی که در روز بیست و یکم رمضان شهادت علی بن ابیطالب باید فریاد بزنیم.. و بگوئیم به چه جرمی این کارگران را به زندان انداخته‌اید.. شاهرخ زمانی که مرد، هنوز هم تعداد قائل توجهی از کارگران، در زندان هستند و جعفر عظیم‌زاده نیز با مرگ دست و پنجه نرم می‌کند..

پدران ما در ۵۷ می‌خواستند شاهد ویژگیهای حکومت عدل علی باشند.. می‌خواستند شاهد لرزیدن بدن حاکمان در مقابل درآوردن خلخال از پای زن یهودی باشند، در آن روزگاران امیدوار بودند تا اگر مدیری تخلف کرد مثل والی بصره با او برخورد شود، آیا این همان جامعه‌ای بود که برپایی آن را به پدران ما وعده کرده بودید؟

این روزها در محافل مذهبی از رفتار امیرالمؤمنین با قاتل خود بن ملجم می‌گویند، به خدا قسم با بن ملجم چنین نکرد که مدعیان با جعفر عظیم‌زاده می‌کنند.. !

کسانی که برای ۱۴ ماه حقوق معوقه‌شان مقابل مجلس می‌رفتند و جلوی چشم منتخبان و نمایندگان مجلس در یک تجمع اعتراضی مسالمت‌آمیز خواهان پیگیری مطالبات خود بودند، آنهم بدون تشنج و التهاب، چرا اینها دستگیر می‌شوند و به ‘دو الف’ منتقل می‌شوند!؟ ؟

یکی از مسائل پرونده آقای عظیم‌زاده اعتراض به پولشویی‌های سعید مرتضوی در سازمان تأمین اجتماعی است.. روی حاکمان سفید که جعفر به نفس افتاده و مرتضوی راست راست در این شهر راه می‌رود.. باید هم دست‌بند بر دست مرتضوی نباشد و بجایش عظیم‌زاده ۵ سال حکم حبس بگیرد.. !

این یک فاجعه برای نظامی است که ما هم‌چنان خود را متعلق به آن می‌دانیم.

این امر جای اعتراض دارد و آقای اسماعیل عبدی دبیرکل کانون صنفی معلمان ایران به‌نمایندگی از معلمان، آقای جعفر عظیم‌زاده دبیرکل اتحادیه آزاد کارگران ایران به نمایندگی کارگران، منادی اعتراضشان در زندان شدند.. آقای عبدی پس از مدتی در حالی که پرونده‌اش در مرحله تجدید نظر در حال رسیدگی است، با قرار وثیقه آزاد شد و هم‌چون تعداد قابل توجهی از معلمان منتظر حکم دادگاه انقلاب هستند.. در مورد کارگران نیز پیشدستی شده و زودتر از این حکم قطعی صادر شد.. در مورد آقای عظیم‌زاده این اعتصاب اعتراضی تا به امروز ادامه پیدا کرده..

..
نسبت به مصادیق جرم امنیتی که مشمول حداقلی‌ترین فعالیتهای صنفی است، باید تدابیری اتخاد شود.. بحثی که از ابتدا این عزیزان در نامه‌ی شروع اعتصاب مطرح کردند تفکیک و برداشته شدن اتهام اقدام علیه امنیت کشور از اعتراضات مشروع صنفی اصناف و سندیکاها بود.. دستگاه قضایی سر ناسازگاری و لجبازی برداشته و هیچ راه روشنی را برای حل موضوعات باز نگذاشته است..

اجتماع این افراد نه ضدامنیتی بوده و نه کوچکترین خطری برای امنیت کشور به‌دنبال داشته است. پس با این اوصاف نمی‌توان انگ جاسوسی و خطر مبارزه مسلحانه را بر آنان وارد دانست..

هشدار می‌دهم اگر دادستان تهران عاقلانه عمل نکند و بخواهد با واکنشهای بچه گانه به رفتارهای غلط خود ادامه دهد، زبانم لال عظیم‌زاده هم بمیرد، صدها جعفر عظیم‌زاده دیگر تکثیر می‌شوند و این هزینه بسیار بالاتر خواهد شد و آن موقع سر و کار شما با کارگران پابرهنه‌ای است که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند.. آن وقت است که مسائل امنیتی هم پیش خواهد آمد و نمی‌شود به‌سادگی با آن برخورد کرد..

درود می‌فرستم به یار هم بندی ام، جعفر عظیم‌زاده که به دوستی‌ام با او افتخار می‌کنم.. امیدوارم هرچه زودتر چاره‌ای اندیشیده شود و از جای برخیزد.. عظیم‌زاده از سرمایه‌های پخته‌ی این مملکت است..

مردی که با همان ته لهجه ترکی‌اش می‌گفت: تا آخرش می‌خواهم بأیسم!