حسین پهلوان:‌ ماهی های سکولار و صدف های بنیادگرای اورست!

H-Pاکنون به نظر میرسد که آن تابلوی لبخند مونا لیزای “اعتدال اسلامی” که بر مزار “استقلال و آزادی” جمهوری اسلامی با کرشمه های “ضد استکباری”  میخواست شمع محفل مماشاتگران باشد، چیزی جز عفریته ناقوس مرگ آخرین حکومت مذهبی جهان نشد.

مذاکراتی هم که سالها زیر علم و پشتیبانی “شهادت طلبانه” (تروریسم و جنگ) ولایت فقیه که به بهای جان میلیونها نفر، از خودی و ناخودی تمام شد علنی یا مخفیانه ادامه داشت و میخواست شفا بخش نظام باشد با افشای اهداف شوم پشت پرده مذاکرات، جام شوکرانی شد بر حلقوم نظام.
با هر رویکردی، ریاضت یا ضیافت، شهد یا شوکران فرق چندانی ندارد این بد شانسی را ولی فقیه “جمهوری اسلامی” آورد، که اخبار با سرعت نور درحرکت است. بنا براین هیچ چیز مخفی نمی ماند. در جهان نسبی هیچ چیز مطلق نیست و اشتباه اول از آنجا شروع شد که حکومت جهل و خرافه را ” ابدی” و رهبری بدعت گزار را “مطلقه فقیه” نامیده اند.
اگر نوسانات نقشه مسیر نظام را بعد از ورود خمینی به ایران که در بهشت زهرا در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ درسخنرانی خود قید کرد دنبال کنیم که قرار بود “به جز مادیات برایمان معنویات هم بیاورد و مردم را بمقام انسانیت هم سوق دهد” در مورد “غیر قانونی بودن “سلطنت پهلوی” که «….چه حقی آنها داشتند که برای ما سرنوشت معین کنند هرکسی سر نوشتش با خودش است مگر پدرهای ما ولی ما هستند؟مگر ان افرادی که در صد سال پیش از این  ، هشتاد سال پیش از این بودند، میتوانند سر نوشت یک ملتی را که بعد ها وجود پیدا کنند، آنها تعیین بکنند….»

مبینیم که چگونه در سال ۱۳۶۸ هجری شمسی ولی فقیه با یک نعل وارو برای آینده نظام “بازنگری در قانون اساسی” الحاق میکند. و موارد زیر را مستثنی می نماید و این حق را به خود و دار دسته اش میدهد که برای ابد تغییر غیر ممکن شود. «…. محتوای اصول مربوط به اسلامی بودن نظام و ابتنای کلیه قوانین و مقررات بر اساس موازین اسلامی و پایه های ایمانی و اهداف جمهوری اسلامی جمهوری ایران و جمهوری بودن حکومت و ولایت امر و امت و امامت و نیز اداره امور کشوربا اتکا به آراء عمومی و دین و مذهب رسمی ایران تغییر نا پذیر است. (اصل ۱۷۷ قانون اساسی ج ا)

مسیر منحنی سیاست کلان نظام را از روز اول دنبال کرده باشید متوجه میشوید که از “جمهوری اسلامی با مشخصات استقلال و آزادی” ، آزادی در عمل حذف میشود و نظام ولایت فقیه مبدل به ولایت استبدادی مطلقه شد. که حاکمان آن از “خواص با بصیرت” بودند که در دوران من در آوردی “سازندگی، رفرمیست، اصولگرا، و تدبیر و امید که در غرب آنرا به نام نامی مدره و باصطلاح اقوام بخور بخور” اعتدال” نام گرفت، حکومت راندند . جملگی به جز آخری همه در دوره ولی فقیه رفوزه شدند، که اسامی و القاب متعددی گرفتند ، البته با غارت و غنائم کشی اموال مردم همین مستضعفان اکنون چنان غنی و ثروتمند شدند که راکفلر انگشت کوچک اشراف زادگان (آقا زاده ها) نمیشود .

اما با همه این ترفند ها چرا این نظام “جمهوری اسلامی” که قرار بود مساوات و عدالت را جهانی کند به بدنامترین و ظالمترین نظام جهان معاصر از نظر نقض حقوق بشر، سرکوب آزادیهای فردی و عمومی بخصوص زنان و بانوان، عدم امنیت اجتماعی، ترویج فساد و فحشا، دزدی بیت المال در حد غنائم جنگی، انتشار افکار دروغ و خرافه ، ترویج تروریسم دولتی، اشاعه و گسترش فقر و اعتیاد و بیکاری و خلاصه جنگ دائم با همسایگان و دخالت در امور داخلی آنها … تثبیت شد.

آیا اشتباه در انتخاب اشخاص بود یا اشکال در سیستم و ساختار حکومت است؟
ساختار و سیستم حکومتی ولایت فقیه که برای حل و فصل مسائل دنیوی و”اخروی” طرح ریزی شده، نه پاسخگوی نیاز های سیاسی و اجتماعی جامعه بشری امروز است و نه فردای قیامت. اگر بدرد قیامت هم میخورد ملاهای طمعکار و مال اندوز هرگز آتشی را که در این جهان در انتظارشان هست که میدانند بسی داغتر از جهنم است. برای فرار از این اتش بلیط یکطرفه را هرچه زودتر رزرو میکردند. بنا براین رژیم به این سرنوشت فلاکت بار دچا میشود دیر یا زود. هما نطوریکه سایر حکومت های پیشین دینی در اروپا پس از رنسانس دچار شدند. و این شتری است که درب منزل “خواص ولی فقیه” هم می خوابد.

اما نقش افراد رهبری کننده هم تعیین کننده است. اگر بجای خمینی یک فرد دموکرات و انقلابی رهبریت جنبش را در دست داشت میتوانست بجای انقباض هرچه بیشتر، روش انبساط دموکراتیک را در پیش گیرد. تا آینده انقلاب به اینجا نکشد که مردم تنها راه نجات را در سر نگونی این نظام دنبال کنند.

وگرنه چه کسی به جز آقای جان کری و اوباما باورنده شده اند که رژیم ولایت فقیه با پایه های ارتجاع دینی میتواند در جامعه جهانی شریک و همزیست خوبی باشد و میتواند “تغییر رفتار دهد”. و یا اپوزسیون ایران “خطر سوق الجیشی برای جهان دارد”. این حرفها ساخته و بافته مغز معیوب همان دایناسورهای قم و مبلقین وطن فروش خارج کشوری آنهاست. که از کلاس های آموزشی وزارت اطلاعات رژیم فارغ التحصیل شده اندو بعنوان پناهنده در خارج جا خوش کرده و جولان می دهند.

طبیعی است که وقتی رهبران و مفسران دین دولتی به کارهای دزدی و غارت بیت لمال، مال اندوزی و زنبارگی و برادرکشی مشغولند باید مساجد و منابر بعنوان خانه عبادات و اعتقادات و راز و نیاز مردم مسلمان ایران به کسان دیگری سپرده شود.
تا دین (بر طبق سفارش قرآن لا اکراه فی الدین) و حکومت هر کدام درجای خود برای روح و جسم همزیستی مسالمت آمیز را چون سایر کشورهای جهان داشته باشند.

نوشیدن شهد حکومت ناحق همیشه همراه با جام شوکران همراه بوده و خواهد بود. اگر باور نمیکنید سرنوشت کلیسای کاتولیک را در ادوار گذشته دنبال کنید.

مانور های مارپیچی ولی فقیه و جریان معتزله بنیادگرای دینی که در خمره رنگرزی مماشات گران برای روز مبادا برای بدیل رژیم ولایت خوابانده شدند و گاهشمار برجامهای آنها دارد اشکال تصاعد هندسی را به خود میگیرد هم بعد از رژیم، از عمر دولت بختیار طولانی تر نخواهد بود.

تبعات این ویران گری های نیابتی رژیم در ایران و منطقه که اکنون به شکل خطر ناک و غیر قابل کنترل در آمده و تروریسم افسار کسیخته رژیم ایران “باروت و مغز” آنرا تامین میکند، کشورهای تابع یورو و صلح و امنیت سیاسی و اقتصادی را در کل جهان مورد تهدید جدی قرار میدهد. پیامد این نا آرامی ها که نتیجه بلافصل ورود میلیونها نفر پناهنده در حوزه یورو است، نگرانی مردم این قاره را به طور فزاینده ای افزایش داده است که باعث رشد احزاب دست راستی شده است.

اگر به حال حکومت بنیادگرای دینی که عامل اصلی آشفتگی منطقه است فکری ساختاری نشود دموکراسی و ثبات سیاسی درسایر کشورها دچار آسیب جدی خواهد شد. وآن منافع اقتصادی که در طول ۳۷ سال به جیب غرب رفته درطی چند هفته دود خواهد شد. اگر روزگاری داروی “خطر کمونیسم”، بنیاد گرائی اسلامی یک فرشته نجات کاپیتالیسم بود، بی ثباتی حاصل از تروریسم رژیم ایران بسا خطرناکتر برای گلوبالیسم و صلح و آرامش است.

بنا بر این ما برای یک زندگی همزیستی مسالمت امیزنیاز به قانونی داریم که کرامت انسانی که در آن “همه از اراده خداوند یکسان بدنیا آمده اند و آزادند که هر عقیده دینی را انتخاب کنند و در انتخاب دین هم اکراه نیست” مبتنی باشد و قابل اجرا در دنیای مادی و برای نسل های بعد قابل تغییر باشد نه مثل ماده ۱۷۷ قانون اساسی رژیم که فوقا اشاره شد. اگر حکومت شاه بدلایل خمینی غیر قانونی بود، صرفا به همان دلایل نه بیشتر، حاکمیت ولایت فقیه هم نمیتواند برای نسل کنونی و آینده قانونی باشد.

عبارات موهومی چون “حکومت که شعبه ای از ولایت مطللقه رسوالله …” است ، خمینی دجال را میخواهند به به جای پیامبر اسلام ، که مسلمانان او را فرستاده خداوند و منتصب به وحی میدانند ویا اورا جانشین امامان شیعه (چهارده معصوم) بکنند یک انحراف اصولی از اهداف دین اسلام است. اعمال خمینی در ایران و منطقه کاملا شبیه سمبل ها و ظالمانی است که همواره در قرآن به آنها اعلام جنگ داده شده است. اهداف پیامبران مبارزه با همین نوع از شیاطین بوده است.

قوانینی که در عصر حاضر در اکثر کشورهای جهان بکار گرفته میشود عمدتا ناشی از آموزش های همان ادیان الهی ایست که بترتیب متکاملتر شد. چرا دستاورد بشر در مورد قوانین انکار ناپذیر فیزیک و ریاضیات و شیمی و علوم پزشکی و هوا و فضا و سایر علوم … قابل قبول است و کاربرد روزانه دارد اما قوانین علم الاجتماع که راهگشای آسایش و آرامش بشر است و برای رسیدن به توحید و یگانگی و صلح جهانی است غیر قابل پذیرش است ؟ وقتی انسان به تکامل اجتماعی گردن نمیگذارد و دنبال یک خدای موهومی میگردد، مسلما هرگز به آن نمیرسد و بعد مثل همین خامنه ای و خمینی خودرا جایگزین میکند. عملا خود به تنهائی قانون قضا و سیاست واقتصاد و درمان ….فتوا میدهد. یک جانور بدوی “رفرمیست” هم مثل خاتمی او را “منتصب به وحی میخواند”.

این نوع دکان داری یک پدیده نو ظهور نیست ولی آیا این تفکر جز تفکر شرک آمیز انگیزاسیون قرون وسطی است که میخواهند به مردم “آمرزش نامه” بفروشند و از ترس آتش جهنم نان سفره آنها را بربایند و بر آنها حکمرانی کنند. بگذریم که در دین اسلام رهبانیت و روحانیت و تقدس که امروز در حوزه های جهل و خرافه رسم شده و و بعنوان یک شغل و شیوه امرار معاش در آمده هرگز وجود خارجی نداشت.

متاسفانه حتی در اروپای قرون وسطی دستگاه دینی که بر همه امورات بشر تسلط داشت، به جز با جنگ و خونریزی بسیار که جان صدها هزار نفر را گرفت حاضر به دست کشیدن از قدرت دینی نشد. دوران اصلاح دینی یکی از ادوار تاریک بشریت است که رنسانس آن اکنون در ایران رو به پایان است. کشورهائی که از شر حکومت دینی خلاص شدند سیر صعودی تمدن را همواره دنبال میکنند.

آیا باید از جدائی دین از دولت ترسید و یا دین در خطر است؟

هرگز!

تکامل اجتماعی به معنی آزادی عقیده دینی  هم هست نه انقباض آن، و چنانچه دین حرفی به جز زورگوئی داشته باشد اوقات شکوفائی است با آزادی عقیده و بیان تازه آرمان پیامبر اجابت میشود که انسان را ترغیب میکرد علم بیاموزند…. و این علم در همه علوم بود …..
باید از تکامل اجدادمان بیاموزیم که چگونه اولین ماهیان آبزی جرات کردند که زندگی دنیوی (سکولار) خارج از آب را هم آزمایش کنند. نسل آن ماهی های جسور و با هوش و کنجکاو ما و اجداد ما می باشند که با جدائی از آب آغاز گشت ولی نه بدون آب. اما بغیر از اندکی ا زآنها که زندگی سنتی بنیاد گرائی آبزییان را در قعر اقیانوس ادامه دادند بقیه آنها فسیل های بالای قله اورست شدند. بشر می خواهد از افکار تحمیلی و ارتجائی از انواع ماتریالیستی و ایده الیستی آزاد شود و هیچ قدرتی نمیتواند جلوی آنرا بگیرد و خود هلاک نشود.