علیرضا یعقوبی: حقوق بشر، بازیچه «کانون مدافعان حقوق بشر» (۱)

AlirezaYaghoobiحقوق بشر» در رژیم جمهوری اسلامی از روز ازل بنیانگذاری این رژیم، قربانی امیال شیطانی خمینی و دار و دسته هایی قرار گرفت که او برای انحصار قدرت با خود همراه آورده بود. ناگفته نماند که بعلت رشد نایافتگی جامعه ایران بر اثر حاکمیت طولانی مدت استبداد و نهادینه شدن آن در وطنمان، نه تنها جامعه ایران بلکه روشنفکران آن نیز، درک روشنی از «حقوق بشر» و جایگاه آن در دنیای امروز نداشتند. گروههای سیاسی و انقلابی نیز که اعضایشان هنوز آثار و نشانه های شکنجه های ساواک بر تن و بدن خود داشته و اعدامهای یارانشان را از خاطر نبرده بودند، غافل از آینده ای نه چندان دور که نقض حقوق اولیه انسانی توسط خمینی، دامن آنها را خواهد گرفت، نه تنها چشم ها را بر نقض حقوق انسانی کارگزاران لشکری و کشوری رژیم دیکتاتوری گذشته بستند بلکه به دفاع از اعدامهای صحرایی موجودی روانی بنام «خلخالی» نیز برخاستند.

تاریخ بزرگترین درس عبرت برای همه ایرانیان و قبل از همه نیروهایی شد که چیزی جز عشق نسبت به خلق و میهن و رستگاری طبقات زحمتکش و فرودست جامعه نداشتند. هنوز زخم اعدامهای وحشیانه و دستجمعی بهترین فرزندان ملت از دهه ۶۰ به اینسو از جبر قلب و روح آحاد جامعه ایران سنگینی می کند و «ولی فقیه» و گشتاپوی او نیز دقیقا قبل از همه، بر این امر واقف است.

تاریخ کم بخاطر ندارد که عمله اکره استبداد بنا به ماهیت نیروی استبدادی که رو به «انقباض» داشته و ناچار است در هر مرحله از حیات ننگینش به قطع اعضایی از خود بپردازد، چرا که «دیو استبداد» و خودکامگی بر خلاف «فرشته آزادی» و رهایی، هیچگاه رو به انبساط و گشایش نداشته و وقتی پرده های دروغ و فریب و ریاکاری به مروز زمان به کناری زده می شوند، ناچارا عمله استبداد نیز بنا به ماهیت و جایگاه طبقاتی و اجتماعی شان دچار تزلزل در خوی سرکوبگریشان می شوند.

اما ناگفته نگذاریم که بازهم تاریخ کم در حافظه خود ثبت ناشده ندارد که هستند عوامل و جریاناتی از اردوی جهل و بردگی و استبداد که تلاش می کنند همچون آنچه که در رژیم آخوندی و عمله ها و پادوهای آن شاهد هستیم، در صورت امکان، خوی سرکوبگری رژیم استبدادی را در هاله ای از تقدس و یا لااقل توجیه و سفسطه پوشانده و حتی در صورت عدم امکان چنین «قلب تاریخ»ی، کشتار و قتل عام بیگناهان را به خود پیشتازان مبارزه و انقلابیون جان برکف نسبت دهند تا هم از جیره و مواجب و امکانات پیشین برخوردار باشند و هم در جنگ بین غاصبان و راهزنان و اختلاس گران و باجگیران با توده های محرو شده از حق و حقوق اولیه انسانی و بهتر بگویم در جنگ «حق« و «باطل» آنهم یشکل مطلق بنا به آنچه که در ۳۶ سال گذشته شاهدش بودیم، «بقول خود» «میانه روی» و «اعتدال» و دودوزه بازی و شیادی «بقول عامیانه» پیشیه کنند.

اصلاح طلبان رژیم آخوندی نمونه بارزی از چنین موجودتی هستند. هم نق و نقی در از دست رفتن حقوق خلایق می زنند و درست بطور همزمان در پی تلاش برای حمایت و نگهبانی و «پاسدار» ی از «یادگار گرانسنگ امام راحل» بر می آیند. با مشاطه گری چندش آور و مشمئز کننده و با دروغ و شیادی آنچه را که در گذشته اتفاق افتاده را توجیه و لاپوشانی کرده و در این مسیر تا آنجا پیش می روند که در پی حذف صورت مسئله، سرکوبگری و جنایات خمینی را به «تندروی» و «افراطی گری» نیروهای وفادار به آرمانهای رهائیبخش و آزادیخواهانه نسبت می دهند تا خود را یگانه منجی جامعه با پیگیری سیاست های «اعتد ل گرایانه» و «اصلاح طلبانه» معرفی کنند تا به تداوم حیات استبداد در شکل و قالبی جدید کمک رسانند و چوب زیر بغل دیکتاتور باشند چرا که نان به نرخ روز خوردن به یک خصلت و عادت برخاسته از ماهیت شان در آنها تبدیل شده و «طفیلی گری» و «میانه بازی» نقش تاریخی چنین «دوزبستان» ی است.

محمد خاتمی نمونه بارز چنین موجودات «دوگانه» زی در جامعه کنونی ایران است. کسی که در زمان ریاستش بر ستاد تبلیغات جنگ ضد میهنی با کشور همساییه، هزاران هزار نوجوان و کودک دبستانی و دبیرستانی را به جبهه های جنگ و عبور از میادین مین کشاند. در مقام وزیر ارشاد، عامل نخست سانسور و سرکوب روشنفکران و نویسندگان مترقی و دگر اندیش ایرانی شد و سپس در مقام ریاست جمهوری از یک سو دم از «گفتگوی تمدنها» زد و از سوی دیگر به «غنی سازی مخفیانه اورانیوم» برای ساخت بمب اتمی روی آورد تا زمینه تحقق اهداف بنیانگذار «نظام مقدس جمهوری اسلامی» در «افراطی گری» از نوع «داعش» ا یرانی را فراهم آورد. در زمان ریاست جمهوری او نه تنها سرکوب هرگونه دگراندیشی بنا به اسناد موجود بشدت تداوم یافت، بلکه جنایت بزرگ «قتل های زنجیره ای» توسط گشتاپوی آخوندی بنا به دستور مستقیم او، بنام «عناصر خودسر» در وزرات اطلاعات رژیم نوشته شد!!.

در سرکوب جنبش دانشجویی در سال ۱۳۷۸ او در مقام «ریاست جمهور رژیم» میدان دار اصلی بود. جنبش دانشجویی توسط او به قربانگاه «تظاهرات وحدت» و بیعت با «رهبر معظم انقلاب» کشانده شد. مدارک و اسناد این جنایت تاریخی همه افشا شده و اکثرا نیز در جنگ باندهای مافیای سیاسی – اقتصادی رژیم، توسط باند غالب افشا شده و بازهم خواهد شد.

کناره گذاشته شدن «اصلاح طلبان» از حکومت حاصل یک روند طبیعی در سیر و حرکت انقباضی این رژیم است و اصلا ربطی به منافع مردم نداشته و اصولا هیچ باندی از جمله باند خاتمی نه تنها در پی تغییر سیاست های پیشین نبوده بلکه بنا به تجارب و اسناد و مدارک موجود در صدد تداوم بخشیدن به حیات ننگین «یادگار گرانسنگ امام» می باشد.

دفع باندی که به آنها «اصلاح طلب» خوانده می شود هیچ ربطی به منافع و حقوق مردم ایران ندارد بلکه نتیجه یک روند طبیعی در حیات استبدادی این رژیم در تداوم «انقباض» و کوچک و کوچکتر شدن مستمر آن تا «ایست کامل قلب» آن بر اثر قیام بی تردید و خدشه ناپذیر مردم ایران است. از قضا این جماعت در پی آن هستند که بقول خود با پرهیز دادن «ولی فقیه» از «تک خوری»، او را به «همسفرگی» پیشین دعوت کنند و در این مسیر شخص محمد خاتمی در مجیزگویی و «مقام معظم رهبری» چه رکوردها از خود بجای نگذاشته و مرتکب چه دنائت ها و پستی ها نشده است.

اینکه در جامعه «تک صدایی» ایران، محمد خاتمی توانسته در غیاب نیروهای اصیل ملی و مردمی جای پایی نزد بخشی از هنرمندان و شاعران و نویسندگان و … آنهم با بکارگیری ابزارهای «نیرنگ» و «دروغ» همچون «جامعه مدنی» بیابد، بازهم امری مبرهن و طبیعی و برخاسته از بیش از سه دهه سرکوب دگراندیشان سیاسی و فرهیختگان علمی و هنری کشور است. تحقق «جامعه مدنی» در داخل ایران با وجود حیات رژیم ولایت فقیه و بنا به قانون اساسی آن که از قضا خاتمی خواهان «اجرای تمام اصول » آن است، همانقدر مقدور و امکان پذیر است که پیش بردن «گفتگوی تمدنها» با جامعه بین المللی. چرا که در دنیای و اقعی هیچ «نظام ایدئولوژیک» و «تمامیت خواه» نتوانسته دست از معارضه و جنگ و دشمنی با«نظم حاکم» بنفع «مدینه فاضله» اش، دست بردارد. این «قانون» حاکم بر «نظامهای ایدئولوژیک» در «دافعه» از «واقعیات» موجود، بسوی «جاذبه» هر دم فزاینده و شتابنده «جامعه آرمانی» است. این «جامعه آرمانی» هر چه از تاریخ معاصر دورتر باشد از «جاذبه» بیشتری هم برخوردار است، بخصوص اگر اینبکه عصری تعلق داشته باشد که از علم «نوشتار» برخوردار نبوده است.

به عبارت ساده تر «کلاغی هرگز نتوانسته است راه رفتن به سبک کبک را بیاموزد» همانگونه که هیچ «افعی نتوانسته کبوتر بدنیا آورد». چرا که قانونمدی حاکم بر دنیای مادی و پیرامون ما سرسخت تر و استوارتر از آنی است که دیکتاتوری آنهم با قید و بندهای «ایدئولوژیک» متعلق به مادون تاریخ و عصر جاهلیت، بتواند بر آزادی و دمکراسی دوران آگاهی و دانش و معرفت بشر، گردن گذارد. عاشقان «گورباچف» وطنی را نه به راه دور بلکه آنچه که امروز در روسیه تحت حاکمیت «پوتین» می گذرد، احاله می دهیم. با این تفاوت که خاتمی با تفکری که می خواهد اجرای «قوانین شرعی» را بنام «یادگار گرانس گ امام» با «قوانین مدنی» و برخاسته از عقل و خرد بشر امروزی، بنام «تعامل فرهنگی» و «گفتگوی تمدنها» پیوند داده و توجیه پذیر سازد، از توان و پتانسیل «گورباچف» شدن برخوردار نیست. چرا که نظامی که «گورباچف» رئیس جمهور آن بود با تمامی کج اندیشی ها، ضعف ها ، نواقص، اشکالات، خطاها و خیانت هایی که بر آن رفته بود، رو به آینده داشت نه بازگشت به اعصار تاریک و پرظلمت تاریخ. درکی سوسیالیستی و مبتنی بر خروارها تئوری مبتنی بر فلسفه «ماترلیسم تاریخی» کجا و بی کله گی و بری از هرگونه اندیشه و فکر نوع «داعش» ی کجا؟…

حال با شرح بالا به سراغ اطلاعیه فی الفور و شتابزده «کانون مدافعان حقوق بشر» به ریاست خانم شیرین عبادی در دفاع از محمد خاتمی و ظاهرا ممنوع المنبر و تصویر شدن او می رویم که چگونه چشم را بر اعدامهای انسانهای فرهیخته و آزادیخواه ایرانی می بندد اما در دفاع از «پاسدار»‌ «یادگار گرانسنگ امام راحل» فریاد «واصیبتا» سر می دهد!!.

تنها باید این بیت شعر محمد حسین شهریار را بدرقه راه اولین بخش این مقاله دو قسمتی بکنم که از جانب «حقوق بشر» از پای و جان فتاده در دوران حاکمیت باندهای جنایتکار آخوندی که محمد خاتمی بخشی تفکیک ناپذیر از آن است، خطاب به «کانون مدافعان حقوق بشر» و ریاست آن خانم شیرین عبادی است: « آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟/بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟».

با نگارنده در بخش دوم و انتهایی این مقاله همراه باشید.

علیرضا یعقوبی

20 فوریه 2015