”هراس بزرگ معطوف به‌ بقا! ”

نعمت فیروزی 

ترس و هراس به عنوان یک احساس همیشگی در سراسر وجود دیکتاتورها موج می زند. هر روز از هر رخدادی وجود دیکتاتور به لرزه می افتد. دیکتاتورها البته در هیولا بودنشان برابر نیستند. اما در نگرفتن عبرت از سرنوشت یکدیگر و واگذار نکردن عنان قدرت به مردم برابرند! دیکتاتوری های متمرکز کلاسیک که پدیده قرن بیستم است، تفاوت رفتاری با دیکتاتوری های ماقبل دارند.این ها پیچیده ترند. فرم ظاهری دموکراسی، قانون اساسی، انتخابات و رسانه ها را حفظ می کنند، اما محتوای واقعی آن را سلب می کنند، همچنین علاوه بر سرکوب عریان از فاکتورهای ناسیونالیسم، تهدید خارجی، مبارزه با فساد و پوپولیسم به عنوان مکمل، برای حفظ سلطه و قدرت خود بهره می برند. نکته مهم اینکه برخلاف جمله معروف که بر سر زبان ها افتاده است که «انقلاب فرزندان خودش را می خورد!» این نظام های دیکتاتوری هستند که برغم همه ترفندها، رهبر و همراهانش پس از اینکه بسیاری از مردم خود را بلعیدند، در خونریزی دیوانه وار و دیوانگی قدرت، آخرین بار و در انتهای راه یکدیگر را می بلعند!! از این رو تاریخ معاصر نشان می دهد هیچیک از دیکتاتورها حاضر نیستند نشانه‌های آشکار سقوط قریب الوقوع خود را ببینند! آنها اگر چه پیچیده تر شده اند اما دچار فریب ذهن و این توهم هستند که می توانند مشروعیت از دست رفته را با سرنیزه برگردانند!! عجیب اینکه هیچ یک نتوانستند دره سقوط را پیش از افتادن در آن دیده و یا تصور کنند!

یادگیری را مهارت نامیده اند یعنی افزایش «آموختن» با «تجربه»‌کردن.  ویلیام دابسون، نویسنده آمریکایی و سردبیر پیشین «فارین پالیسی» در کتابی به نام «منحنی یادگیری دیکتاتورها» با بیان این نکته که «دیکتاتورها پیچیده تر می شوند،» ( از راه تجربه کردن)، توضیح میدهد که«نسل جدید دیکتاتورها در سرتاسر جهان، برای حفظ قدرت، مجموعه ای از ترفندها دارند که بسیار پیچیده تر از گذشته است. مثلا آنها به جای اینکه اعضای گروه های حقوق بشری را دستگیر کنند، از مأموران مالیات یا بازرسان بهداشت برای تعطیلی کار آنها استفاده می کنند.!!»آنها قوانین را دستکاری کرده و سپس مانند شمشیر داموکلس بالای سر گروه ها و افرادی که آنها را تهدید می بینند، نگه میدارند. جالب است که این مفهوم در جمله “برای دوستانم همه چیز، برای دشمنانم قانون”!! از زمان هوگوچاوز در کشور ونزوئلا تبدیل به ضرب المثل شده است.

در حالیکه در میهن اسیر، به سالگرد قیام  نزدیک می شویم، فرآیند انقلاب قهرآمیز، روزانه در حال تعمیق و منحنی آن در حال بالا رفتن است. حاکمان دیکتاتور دینی همه ترفندهای دیکتاتورهای کهن و کلاسیک را با هم برای سد بستن جلوی انقلاب بکار گرفته اند. در میان اقدامات سرکوبگرانه ایی که دیکتاتورها به عنوان راه حل انجام می دهند، راه حل های دیکتاتوری آخوندی منحصر بفرد است. آنها خلاقیت خود را روزانه صرف کشف شیوه های جدیدی از سرکوب میکنند! اما این بدین معنی نیست که آنها بی نیاز از یادگیری ازدیگران هستند!! از قضا این جا تنها جایی است که این رژیم بسیار آموزش پذیر است!! اقدام سرکوبگرانه اخیر دولت رئیسی در مورد اخراج دسته جمعی اساتید دانشگاه یکی از همین اقدامات است، که بنظر می رسد از روی دست هوگوچاوز دیکتاتور ونزوئلا تقلب کرده اند. چاوز بعد از انتخابات آخرین دورش، به ظاهر برای شناسایی تقلّب، در پی نام سه میلیون نفری بود که به برکناری او رأی داده بودند. هنگامی‌که این لیست به دست حکومتش رسید، مهندسان، پزشکان و پرستارانی که به برکناری او رأی داده بودند، از کار اخراج شدند!! اینکه فاشیسم دینی از روی دست دیکتاتور ونزوئلا تقلب کرده است یا بالعکس تفاوتی نمی کند. اما نشان میدهد که خمیرمایه سیستم دیکتاتوری آمیخته ایی از هراس و سرکوب و جنگ گرگها است. آن چه که امروز از جنگ گرگها در فاشیسم دینی می بینیم نه یک نمود اختلاف نظر که در هرسیستم حکومتی می توان یافت، بلکه یک فاکتوری است که مستقیما و بی واسطه به جدال بر سر قدرت و ثروت تبدیل شده است. اما نباید خوش خیالانه به عنوان اهرم فروپاشی نظام (خودش خشک میشه می افته) به آن نگاه کرد.

جدال راه حل ها در سالگرد قیام

در گرماگرم قیام ۱۴۰۱، آلترناتیو استعماری راست به نمایندگی رضا پهلوی که خیز ربودن رهبری قیام را با شکست و رسوایی پشت سر گذاشت و سرانجام هم به مردم فراخوان داد که به خانه برگردند و هم برای مدتی خودش از صحنه سیاسی غیبش زد و به تعطیلات رفت، اکنون در سالگرد قیام، مجددا با کمک همان مافیای رسانه و ارسال ماموران بخدمت از تهران، قصد برداشتن خیز جدید برای تکرار سناریوی سال قبل کرده است. این محفل استعماری و دیگر خوش نشین های خارجه نشین همسو با او برخلاف سال قبل که زود و دوان دوان می خواست وکالت سلطنت آینده را به جیب بزند، این بار کمی آهسته تر به میدان قدم گذاشته است و استراتژی سه گانه ایی را برای قمار آینده ایران روی میز استعمار گذاشته است! حداکثر فشار خارجی، حداکثر حمایت خارجی ( بین المللی) و حداکثر ریزش داخلی، سه ضلع مثلث استراتژی است که همچنان که می بینید، دوضلعش روی دوش بیگانه و یک ضلعش روی دوش سپاه در داخل! سرمایه گذاری شده است. معنای بی پرده این استراتژی این است که بیگانه با کمک  ریزشی های سپاه، ارث پدرش را از آخوند برایش پس بگیرند! سیاهی لشکر این جنگ را هم فالورهای مجازی خودش و سلبریتی های مامور بخدمت، تامین میکنند! براستی حجم حماقت و وقاحتی که در این مثلث استراتژی جا داده شده است، شگفت انگیز است!! بوضوح روشن است که این مثلث نه برای مبارزه با فاشیسم دینی که برای قمار با استعمار روی سرزمین ایران برای رسیدن ایشان به ارث پدرشان! است. و آیا براستی این وجه دیگری از پیچیدگی و دجالیت دیکتاتوری آخوندی نیست که میدان میدهد از استخوان های نظام قبلی، آلترناتیو فیک برای خودش بتراشند، که با آن آلترناتیو اصلی را در سایه ببرد؟

طایفه ایی دیگر از جماعت خوش نشین در خارجه وجود دارد که روزگاری چریک بوده اند والان آن را در موزه خاطرات شان برای عبرت آینده! نوشته و به فروش – ببخشید – به یادگار گذاشته اند!! آنها پس از شرکت در اطلاعات ۳۶ میلیونی برای اثبات بالندگی انقلاب (ارتجاع) خمینی که می تواند از روی اجساد مجاهدین عبور کند!، دچار دگردیسی عجیب و غریبی در این سالیان شدند که از شگفتی های نادر روزگار ماست. آنها چنان از گذشته خود پشیمانند که نسبت به اسم و بوی باروت آلرژی پیدا کرده و سرگیجه میگیرند! تا قبل از قیام ۱۴۰۱ اصلا به روی مبارک خود نمی آوردند که فاشیسم دینی حاکم بر میهن، قابل ادامه نیست! و مدام برای تبدیل افعی به کبوتر تئوری می بافتند. سرانجام وقتی که به زور و ضرب قیام، فهمیدند که نظام رفتنی است!، واژه «عبور» از نظام را کشف و ابداع کردند، زیرا برای آنها واژه سرنگونی بوی باروت می دهد! اینکه حقیقتا واژه «عبور» دارای چه مفهوم تاکتیکی یا استراتژیکی در مبارزه با فاشیسم هار مذهبی است؟ نا مشخص است. گویی که یک احساس دوگانه وقاحت شرمگینانه! می خواهند به آدمی منتقل کنند! در ورای هر احساسی اما باید به سوال هایی پاسخ داد. اول اینکه چگونه عبور انجام می شود؟ پاسخ به این سوال، راهنمای سوال بعدی است یعنی نظام هنگام عبور چه واکنشی دارد؟ و سوال مهمتر اینکه نظامی که از آن عبور میکنیم چه به سرش می آید؟ سالم می ماند یا متلاشی می شود؟ و اگر متلاشی می شود چگونه؟ الان که عبور هنوز صورت نگرفته، چشمه هایی از واکنشهای رژیم را در قیام دیدیم. بعلاوه در همه رخدادهای معطوف به جنگ گرگها می توان دید، رژیمی که در فاز پایانی به بیماری «خود خواری» گرفتار آمده و مثل ماری که از دم خود شروع به خوردن می‌کند و از اندازه و توان خودش کم می‌کند، چگونه ممکن است «دگر خواری» را کنارگذاشته باشد و اجازه دهد با مسالمت از روی او «عبور» کنند!؟ در هر حال علائم زیر پوست جامعه نشان می دهد: از هر طرف که بچرخند با عطر باروتی مواجه هستند که فضای شهرهای میهن را پر خواهد کرد! 

اعتراف به علائم جامعه و زیر پوست آن

-محمد رضا تاجیک از عناصر باند مغلوب در سایت جماران نوشته «روند و فرآیند جنبش‌ها و خیزشها در جامعه امروز ما، میل به‌رادیکالیزه شدن دارند.»

-در گزارشی از فرماندهی نیروی انتظامی رژیم هم آمده است که از ابتدای سال تاکنون ۴۵تن از نیروهای انتظامی کشته شده‌اند. و مرداد ماه با ۱۶کشته دارای بالاترین آمار است و این ماهها تلخ‌ترین ماهها برای فرماندهی انتظامی بوده است! (خبرگزاری قدس ـ 1 شهریور).

 -در رونمایی از کتابی، تحلیل گر رژیم می گوید: «چرا سازمان مجاهدین خلق این‌قدر مهم است؟ چه چیزی آن را زنده نگه‌داشته است؟».خودش پاسخ میدهد «سازمان مجاهدین خلق، کشور را دوگانه کرده دوگانه حکومت و اپوزیسیون» «موضوع اصلی ما در کشور، مجاهدین خلق است و باید به‌آنها بپردازیم». به زبان سلیس میگوید مجاهدین موفق شدند جبهه خلق و ضدخلق را بخوبی شکل دهند. مردم و مقاومت در جبهه خلق و نظام و متحدینش در جبهه ضد خلق!!

-«هرجا که اعتراضات به‌حق مردم، به‌انحراف ( منظور به قیام) کشیده شد، پای این سازمان در میان بود. جدایی روحانیت و حاکمیت از مردم چیزی است که زیر سر این سازمان بوده است. مسأله مجاهدین خلق، مسأله روز ماست.»و سرانجام یک کارگزار از باند مغلوب اعتراف کرد «تنها یک هراس معطوف به ‌بقا!» می‌تواند دست‌اندرکار تدوین و اجرای چنین طرح‌هایی باشد» (سایت حکومتی خبرآنلاین ـ ۱۲شهریور ۱۴۰۲). 

۵۹  سال پیش بذر نیرو و قدرتی در دل جامعه ایران بنیاد نهاده شد، که اکنون به درختی تناور وتکیه گاه مستحکم مردمش تبدیل شده است. از سوی دیگر قدرت و نیروی تغییری در مردم ایران بیدار و پدیدار شده است، که اگر چه سالیان قبل و بویژه سال گذشته در غرب نادیده گرفته شد، اما دوباره و چند باره عزم دماوندی خود را بظهور می رساند. این قدرت از هوا ظاهر نشده و خلق الساعه هم نبوده است. برآمد طبیعی و اجتناب ناپذیر مرحله تاریخ کنونی ایران است. گوش کنید! همه آژیرهای حاکمیت فاشیسم دینی، سر برآوردن همین خطر را هشدار می دهند.آیا وقتی گدازه های آتشفشان فوران کرد تلاش برای خاموش کردن آن حماقت نیست؟ آنها که به این خاموش کردن ها پر بها میدهند چه؟ آنها علاوه بر اشتراک در حماقت، جبن و زبونی خود را نیز آشکار می کنند.