رحمان کریمی ــ در آن نیمه شب قتلگاه اشرفی
در آن نیمه شب قتلگاه اشرفی دلمردگی سال ها را شماره کردم و به امید رؤیایی خوش، خـُسبیدم از من بدورباد هرچه رؤیا وهرچه خیال گویی دربیداری همیشه خویش قفل قفل بودم. درآن نیمه شب قتلگاه اشرفی خدای را که من خفته بودم چه آسوده، چه بی خیال چونان مردهادامه