جمشید پیمان: جز “آزادی” از دل بران هرچه هست
نَشیمِ ستمگر دلِ خلق نیست وِرا دوزخی باید از خشمِ خلق به هرجا گریزد، به فرجامِ کار نمانَد نهان از دل و چَشمِ خلق کسی را که وُجدانِ بیدار نیست کُنَد تیز تیغ ستمکارِگان به زشتی سپارد دل و جان خویش شَوَد همدَم و یارِ پَتیارِگان خموشی گزیندادامه